دانلود قرائت ترتیل کل قرآن مجید با صدای زیبای استاد ماهرالمعیقلی

دانلود قرائت ترتیل کل قرآن مجید با صدای زیبای استاد ماهرالمعیقلی به تفکیک هر سوره. روش دانلود :بر روی کلمه دانلود راست کلیک نموده وسپس گزینه save  link As  را انتخاب نمایید


اسم سوره

  دانلود

اسم سوره

دانلود

اسم سوره

دانلود

اسم سوره

دانلود

الفاتحه

  دانلود

لقمان

دانلود

الصف

دانلود

الشمس

دانلود

البقره

  دانلود

السجده

دانلود

الجمعه

دانلود

اللیل

دانلود

آل عمران

  دانلود

الاحزاب

دانلود

المنافقون

دانلود

الضحی

دانلود

النساء

 دانلود

سبآ

دانلود

التغابن

دانلود

الشرح

دانلود

المائده

 دانلود

فاطر

دانلود

الطلاق

دانلود

التین

دانلود

الانعام

 دانلود

یس

دانلود

التحریم

دانلود

العلق

دانلود

الاعراف

 دانلود

الصافات

دانلود

الملک

دانلود

القدر

دانلود

الانفال

 دانلود

ص

دانلود

القلم

دانلود

البینه

دانلود

التوبة

 دانلود

الزمر

دانلود

الحاقه

دانلود

الزلزله

دانلود

یونس

 دانلود

غافر

دانلود

المعارج

دانلود

العادیات

دانلود

هود

 دانلود

فصلت

دانلود

نوح

دانلود

القارعه

دانلود

یوسف

دانلود

الشوری

دانلود

الجن

دانلود

التکاثر

دانلود

الرعد

دانلود

الزخرف

دانلود

المزمل

دانلود

العصر

دانلود

ابراهیم

دانلود

الدخان

دانلود

المدثر

دانلود

الهمزه

دانلود

الحجر

دانلود

الجاثیه

دانلود

القیمه

دانلود

الفیل

دانلود

النحل

دانلود

الاحقاف

دانلود

الانسان

دانلود

قریش

دانلود

الاسراء

دانلود

محمد

دانلود

المرسلات

دانلود

الماعون

دانلود

الکهف

دانلود

الفتح

دانلود

النبا

دانلود

الکوثر

دانلود

مریم

دانلود

الحجرات

دانلود

النازعات

دانلود

الکافرون

دانلود

طه

دانلود

ق

دانلود

عبس

دانلود

النصر

دانلود

الانبیاء

دانلود

الذاریات

دانلود

التکویر

دانلود

المسد

دانلود

الحج

دانلود

الطور

دانلود

الانفطار

دانلود

الاخلاص

دانلود

المومنون

دانلود

النجم

دانلود

المطففین

دانلود

الفلق

دانلود

النور

دانلود

القمر

دانلود

الانشقاق

دانلود

الناس

دانلود

الفرقان

دانلود

الرحمن

دانلود

البروج

دانلود

 

الشعراء

دانلود

الواقعه

دانلود

الطارق

دانلود

 

النمل

دانلود

الحدید

دانلود

الاعلی

دانلود

 

القصص

دانلود

المجادله

دانلود

الغاشیة

دانلود

 

العنکبوت

دانلود

الحشر

دانلود

الفجر

دانلود

 

الروم

دانلود

الممتحنة

دانلود

البلد

دانلود

ادامه مطلب ...

تپش های آخر قلب آشنای غریب(پرواز پر غم نعمت)



حافظا دیدی که کنعان دلم بی ماه شد             عاقب با اشک غم کوه امیدم کاه شد

گفته بودی یوسف گمگشته باز آید به کنعان ولی           یوسف من تا قیامت همنشین چاه شد

خسته ام؛ خسته ام از این زندگی ؛زندگی که نه روز مرگی ،خسته ام از این همه بغض ؛خسته

ام از این همه غم ومحنت که وجودم را ظالمانه ونا عادلانه تسخیر نموده اند.همه چیز را

تاریک می بینم.گلها همه پژمرده شده اند.چشمه ها خشکیده اند .بلبلان دیگر نه سراغ گل می

گیرند ونه آواز امید می خوانند.دیگر حتی گرگهای درنده هم درندگی نمیکنند آنها به بلندترین قله

رفته اند وبا تمام توان زوزه می کشند که انسان ها آبروی مارا بردند .ما به هم نوعان خویش

احترام می گذاریم؛ما بیشتر از رفع گرسنگی خویش درندگی نمی کنیم.اما انسان ها.......شیطان

به نزد خدا رفته به اومی گوید تو آدم را پیدا کن تا من سجده کنم..دیگر رحم ومروت وعدالت

وصداقت ؛ الفاظ تکراری وبی معنای رادیو وتلویزیون شده اند ویا مکتوبه ای منسوخ دردست

گرگ های انسان نمایی که با عَلَم کردن آنها بتوانند به مقام ومنصبی برسند ویا ثروت ومکنتی

را جمع نمایند.دنیای عجیبی است، ان زمان که باید دوست بداریم کوتاهی میکنیم. بغضها را نا

شیانه وشاید از سر دل سوزی خالی می کنیم ، سپس ناباورانه بر انچه از دست داده ایم

افسوس میخوریم.                 

برادرم نعمت رحیم زاده جوانی  است28 ساله از پرسنل خدوم نیروی زمینی

ارتش جمهوری اسلامی که محل خدمتش در پاسگاه نقطه صفر مرزی در مرز قصر شیرین

بوده که در تاریخ 22مرداد ماه  1391از ناحیه قفسه سینه احساس درد نموده وپس از رساندن

وی بصورت اورژانسی از بیمارستان ارتش  به بیمارستان تخصصی قلب امام علی(ع)

کرمانشاه در ساعت 11 شب همانروز توسط همکارانش متاسفانه این بیمارستان تنها وی را

برروی تختی در CCU2 بدون اینکه کار مثمر ثمری برایش انجام دهند قرار داده وقسمت

پذیرش این بخش علیرغم وخامت حال ایشان از پذیرش وتشکیل پرونده وی تا ساعت 12 ظهر

روز 23 مرداد خوداری نمود. صبح روز دوشنبه بیست وسوم مرداد ماه هزار وسیصد ونود

یک پیامکی دریافت نمودم که نعمت در این بیمارستان بستری شده است.خدایا مگر می

شود؟مگر می شود جوان 28 ساله ای دچار عارضۀ قلبی گردد؟نه این امکان ندارد. آیا جغد

شومی که روزگاری نه چندان دور برخانواده ما سایه افکنده بود بازگشته ؟

ادامه مطلب ...

چرا ناباورانه رفتی؟

 نعمت جان

بدون خدا حافظی گذاشتی ورفتی.آن روز قرار بود برگردی نه برید.روی تخت بیمارستان ازت

پرسیدم حالت چطوره؟ گفتی قفسه سینه ام درد داره.قرار بود از اتاق آنژیو زودتر برگردی.می

دانستی کسی پشت در منتظر ته؟شاید هم به همین خاطر بود وقتی از آنژیو بیرون آمدی صدات

زدم  ؛با آن حال نزارت پلک چشمانت را تکان دادی .یعنی  که من به قولم وفا کردم.امّا نعمت

این کافی نبود .اصلاً حالا موقع رفتن نبود.چرا با عجله ؟لختی درنگ می کردی اندکی

استراحت ؛بعد می رفتی،تو که دیشب نخوابیده بودی. کمی استراحت کن ؛کمی درنگ بنما تا

خواهرانمان برسند آنها با تو حرف دارند .صدایشان از راهی دور به گوش می رسد ، دارند

صدایت میکنند .چه صداهای سرد اما بسیار سوزنده ای ! دیشب شماره؛ کی را به همکارانت

دادی؟ آنها می گویند ما تماس گرفتیم.چرا به خودم زنگ نزدی ؟چـــــرا؟ چــــرا؟

 

رفتی بدون خدا حافظی!چه مظلومانه آمدی ؟چه مظلومانه زیستی؟ وچه مظلومانه وغریبانه

رفتی؟ تو در خانه وخانواده غریب بودی.هیچکس قصه های بغض شده در گلویت را گوش

نکرد وغمهای ملتهب شده در قلب پاکت را  ندید .خواب هم در چشمان خسته ات راه را گم

کرد وآن شب که از مرز؛ از آن گرمای سوزان آمدی به سراغت نیامد .


برادرم !بگو، بگو که قلب نازنینت ازچه از تپش افتاد ؟قلبی که پر از محبت وپر از عاطفه بود

در طول عمر کوتاه 28 ساله ات حتی یک بار هم احساس درد نمی کرد؛ چرا به یک باره

ایستاد؟بگو که  چرا بیشتر از این طاقت نیاوردی؟ از کی خسته شدی ؟چرا صبر نکردی

ورازهای نهفته در قلب ملتهبت را برایم بازگو نکردی؟می دانم  اکنون با سنگ سخت بالینت

همراز شده ای میدانم که بغض های خفته گلویت اکنون خالی شده است .میدانم ..... ومیدانم

....افسوس  که نتوانستم نگاه خسته ات را نوازش دهم.

ادامه مطلب ...

په ژاره (غمگینی وناراحتی)

برادرم ! آرام خفته ای! آرام آرام! می دانم از کی رنجوری !می دانم در حقت کوتاهی کردم. می دانم وظیفه برادر بودن را ونه برادر بودن بلکه پدر بودن را درست انجام ندادم.می دانم تو امانت پدر ومادرمان در دستان نه چندان مطمئن من بودی.ولی هزار افسوس که امانتدارخوبی نبودم  وتو را درحالیکه می رفت تا درخت عمرت بر ثمر بنشیند. وتورا در حالی که می رفت تا عطر دل انگیز گل وجودت به مشام آید . وتورا در حالی که می رفت تا در سایه  قامت استوارت که با رنج ومشقت وشب نخوابی های دوران آموزشیت در پادگان  ویا تحمل گرمای سوزان مناطق مرزی به گونه ای که حتی جرعه ای آب سرد  را برای فرو نشاندن آتش درونت نداشتی رها نمودم . برادرم آرام خفته ای 

آن گونه که پرندگان حرمت پروازشان را از خاطر برده اند

آن گونه که باد صدایش را به لالایی شب سپرد. اما برادرم لحظه ای برخیز!یا حداقل لحظه ای گوش کن ببین دوستان واقوام دلسوزمان برایت چه می کنند؟صدای علی اکبر را میشنوی که چگونه با سوز دل در فراقت شعر سروده ودرحالیکه سعی می نماید از ترکیدن بغضش جلوگیری کند اشعارش را با متانت تمام وصدایی رسا می خواند ومی گوید نعمت حرفهایم را بشنو!

 

بلند شو بنگر که یارمحمد در نیمه های شب , در حالیکه خود داغ   جوان عزیزی  را در سینه دارد ,کابوس غم از دست دادن تو تمام وجود نازنینش را فرا میگیرد وشروع به  های های گریه کردن می نماید وهمسرش فاطمه وار از خواب برمی خیزد  وچون شوهر رادر این حال زار می بیند بعداز هق هق  گریه های  خود سعی در آرام نمودن شریک زندگیش می کند.اما !اما  !آن چه اورا آرام می کندقلم وکاغذی است که مکنونات قلبی خویش را  , وحرفهای ناگفته در مورد تو را ؛وبغض های گره خورده در گلو را ؛بر روی این لوح سفید به صورت شعر  بنگارد ,تا شاید التیامی برزخمش باشد .هرچند که هنگام نگاشتن این سروده ها سیل اشک امانش را نمی دهد وکاغذ را خیس می نماید ؛بنا چار به جستجوی برگی دیگر می پردازد ,اما حال وروز این برگ از لوح اول کمتر نیست

بـــــــــــرادرم چون از این امر مطلع گشتم اشعارش را خواستم می دانی چی می گفت ؟شنید ی  چگونه وچه واژه هایی را بر زبان راند ؟یقیناً میدانی ؛در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده بود وبغض گلویش را می فشرد با تمام توان سعی در بالا آوردن صدایش نمود و با همان حال گفت که من برای آرامش قلب خویش ,بغض هایم را سروده ام

آرام خفته ای ,آرام آرام,دیگر خواب بس است برخیز وبرایش رازهای نهقته در قلب ملتهبت را بازگو نما ,برایش بگو که ازچه رنجور بودی شاید با استماع اسرار درونت اندکی آرام گیرد.برخیز  وبرایش از رنج های پایان ناپذیر دوران کوتاه عمرت بگو.سنگ سخت بالینت از شنیدن اسرار  درونت ترک بر داشته .گوییا او نیز تاب وتوان شنیدن این اسرار باز گونشده را ندارد .برخیز وبه دوستان ودلسوزان بگو که دیگر طاقت خفتن در زیر سنگ سخت مزارت را نداری.بگو که بی قراری نکنند وخبر از آمدنت را خود به آنها بگو تا شاید باور کنند که تو باز آمدی .برخیز ونوشته های غمناک فراقت را که با اشک دیده اش خیس گردیده اند ودر جای جای آنها مرکب قلمش هم توان استقامت را از دست داده وبرپهنۀ کاغذ روان گشته اند که گوییا آنها نیز می خواهند با قربانی نمودن خویش ،لباس  ماتم وسیاه براین اشعار بپوشاند.برخیز وخود این اشعار زیبا وغم انگیز را  با آن خط زیبایت دوباره بنویس



 اما اشعاری که آقای یارمحمد یارزاده  که خود شاهد زندگی کوتاه نعمت بودند واز غمش تنها برای دل خویش سروده بودن :

به نام خدا

خه ورور دان وه پیم له بیمارسان       نعمت بی حاله  له جور زمان 

تماشا  کردم لش بی زوان           دس ودعا بیوم ونذر قرآن

وو چوه اسرین لیو وخنه وه            وو عقده دله علیک سه نه وه

بی کس وتنیا ها له کرمانشا             دس ودعا بیوم تا بایدو دی وا

دانلودفایل صوتی: دانلود ادامه مطلب ...

په ژاره (غمگین وناراحت)

اشعاری زیبا به زبان کردی از آقای یارمحمد یارزاده که در فراق شمس الله ونعمت سروده,این اشعار نشان از مکنونات قلبی شاعر در مرگ این دو عزیز سفر کرده است. سروده های مذکور در واقع  درد دل شاعر در مرگ دوجوان رعناست که گویای احساس پاک شاعرند که بی هیچ ادعایی بدون اینکه کسی را در جریان بگذارد سروده است.خداوند اورا به سلامت دارد



در سوگ برادر

اگر بنیوسم  سو تا ایواره                         تماشا بکید دردم دیاره

قلم ناتوان زوانم لنگه                                حالم خراوه دلم  پر غمه

مه تنیا کفتم واحوال گه ن                         مسعود بی کسه دلم تید وتنگ

وه تم ای برا ارا غمینی                               عازم دیدار کام سرزمینی

دیدار باوگم  کرده گه دلگیرت                    یا لاوه دالگ کفته سه ه ویرت

پی دیدار کی دلت پر خیونه                         مر یتیم  یسیر چه وی اسرینه

دالگ وه ت  مگر آیت مردگه                       نعمت وتنیا سفر کردگه 

نعمت له تمام اولادم سه ره                               کی رنجانسه  چویلی تره 

براچه کردم خوه د لیم رنجانم                       بلا خونیرید دردت وگیانم

سر حیز ده نعمت بنور وحالم                           دردت وگیان خوه م ومنالم

چهره نورانیت ها ورایورم                             خه رگ عالم کردید وسرم 

 له قوم له فامیل له اولاد سردم                         جور نذری ودور قورت بگردم 




درد دل بکه گوشم ها دنگت                              خوه م بوم ونذر چو قشنگت

کاش بلات نعمت بکیشام وه کول                       تا وی طور جا مال باوگم نکی چول

مالم خو رمیاس  سیا بیو برگم                              وخدا قسم راضی وه مرگم

قه سه مت برا وخدای یکتا                                   دعوتم بکه بام وه او دنیا

گوش بیه دنگ وناله ی پر دردم                           هر روژ وهر سات له شونت گردم

ساتی بی هوش بوم ساتی تیه م او خوه م             هر جور به تیوه نم عقده دل وا کم

آرزو دیرم بیونمت وچه م                                       وبغض گلو درد دل وا کم

برا سفر کید  چید  واو دنیا                                    تا بیونید قامت وبالای شمس اله

بنیشن  له سای شاخه ی له طوبی                   له سای او دار بگرن ماوا

میوه لو شاخه هر دو میل بکن                         پژاره فامیل فراموش نکن

ایوشم ای خدا راضیم ورضات                           تا وه جوانی نعمت بای ولات

سیاه پوش کردن هم خوشک هم برا                پی داغ نعمت وعزای شمس اله

شکر وقضات ،راضیم ورضا                            چیو بردید نعمت بعد شمس اله

 شکر وکارت ای پروردگار                                بری شاد وکید وبری گرفتار 

برام گلچین بیو ورضای خدا                              پی نعمت بیوشم یا پی شمس اله

تنیا خواهشم له دار دنیا                                     هردو  جوانم  له یک  نو جیا

دانلود فایل صوتی: دانلـــود

داخ شمس الله

   نوشتن وسخن گفتن در مرگ جوان آن هم دو جوان که تمامی آرزوهایشان


دست خوش باد


خزان گردید درحالیکه می رفتند تا غنچه های نو شکفته وجودشان به بار


بنشیند آسان نیست.وقتی جوانی  شور و نشاط جوانی در نیمه ظهر مرداد ماه تابستان وی


را از خواب ناز بیدار می نماید تا برود و ورزش مفرح بخشی را انجام دهد اما نیم ساعت


بعد جان بدون روحش را در آغوش بکشی .وقتی جوانی دوستان وهمکلاسی هایش وی را


برا ی با هم بودن وبا هم ورزش کردن دعوت می نمایند اما دست بی مروت اجل با بی


رحمی تمام وجود نازنینش را پرپر کرده واورا برای همیشه از آنان جدا می


نماید.نوشتن وسخن گفتن آسان نیست .تو چه می دانی از حال مادری که جگر گوشه اش


نیم ساعت پیش  در کنارش در خواب ناز بود حالا خبر مر گش را به وی دهند. توچگونه


درک میکنی سکوت سراسر غم پدری را که گل نوشکفته اش را بی هیچ تقدیری از دست


داده وفقط با چشمانی خالی از اشک وبه خشکی گراییده همانند چشمه زلالی که سفره آب


زیر زمینیش قطع گردیده واینک خشک شده .با حالتی مبهوت سیل جمعیتی را که فرزند


جوانش 


 را راهی سرای ابدی می نمایند نگاه می کند. یقینا نمی دانید راستی آیا حال


برادران وخواهران بهتر از پدر ومادر است؟ازد ست دادن جوان ؛باور کردن مرگ جوان


آسان نیست. از دست دادن جوان قلب را می شکافد ونه جراحت بلکه آن را می سوزاند


چنان بی دود می سوزاند که هیج کس آتش شعله ور در درون را نمی بیند.باور جدایی از


جوان محبوب کمر را می شکند  ان طور که گوییا فاصله بین زمین وآسمان بسیار کم شده


وآسمان با تمام وجودش برای ماندن در جایش کمر وشانه تورا تکیه گاه نموده و تو تحمل


این بار گران رانداری.



                       


هی داد هی بێ داد آلوده ی ده ردم

دو جوان له دس دامه وبی خیال گردم

 

هی داد هی بیداد نمه نیه هوشم

ده نگ جوانَیلم نیه تیه گ وه گوشم

 

 شمس الله ونعمت هردگ نوخط  بیون 

له مرگ هردگان دلم بیو له خیون

 

دلی پر جوش و پر له خاره گه م

دایم ره نج بی وه ر مه ینه ت باره گه م

 

                                             

له داخ شمس الله پیشتم شکیاگه 

چویلم کوره وقلبم سزیاگه

 

هی داد هی بی داد هی هاوار هی رو 

تشیع نعمته شمس الله هاکو

 

دو جوان شرین  دسه گلم رو

نو خط ورعنا داخ له دلم رو

 

را مرگ شمس الله فره نالانم

 مردن نعمت سزان سقانم

 

مردم وخودا لیم نگرن تاوان 

شمس الله ونعمت هردگ بیون جوان

 

ئرا  ئی داخیله بیو شمه را سنگ

سنگ سیه وبوگ الگردگ له رنگ

 

داخ شمس الله فره گرانه 

پیشتم شکیاگه وئسرم روانه

 


                       




بیدادگری چرخ گردون



آه ای فلک ز دست تو و جور اخترت         کردی چو خاک پست مرا، خاک  بر سرت                             

 

جز عکس مدعا ز تو کس صورتی ندید             تاریک باد آینهٔ مهر انورت

 

مشمار برق آه جگر سوز من به هیچ                با خاک تیره گر ننمایم برابرت

      

شد کشته عالم و تو همان در مقام جنگ           ای تیز جنگ کند نگردید خنجرت

 

تا چند تلخ کام جهان را کنی هلاک                  هرگز تهی نمی‌شود از زهر ساغرت

 

سد داد خواه هر طرفی ایستاده لیک                 دست که می‌رسد به عنان تکاورت

 

چندین شکست کار من دلشکسته چیست          ای هرزه گرد نیست مگر کار دیگرت

 

کشتی مرا ز کینه به تیغ زبون کشی                گویا نشد دچار کس از من زبون ترت

 

بادا سپاه روز تو یارب که هیچ یار                        نور وفا نیافت زشمع مه وخورت

  

چون جویم از تو مهر که برخاکش افکنی             گیرد اگر چه مهر جهانگیر در برت

 

بگسل طناب خیمهٔ لعبت که سوختم               زین بازی ملال فزای مکررت

 

گو زرد از خزان فنا شو که هیچ بار           جز بار دی ندید کس از چرخ اخضرت

    

 گویا هنوز شعله آهم ندیده‌ای            نسبت به من غریب طریقی گزیده‌ای

 

شاید مردم  سرزنشم کنند که این چه حکایتی است ؟ مگر همه نمی میریم !این همه نوشتن

برای چیست؟باید بگویم این درست است ؛اما فریادهای بغض شده در گلویم بسیار

است.آنچه می نگارم نه داستان است ونه وصف ؛بلکه حقیقتی است که با آن دست به

گریبان بوده ام . کاری است که روزگار با سنگدلی وبی رحمی تمام با من کرده است . 

 برای جوانی که بدون داشتن  اثر و نشانه ای از مرگ،ناغافل و ناگهانی چشم از جهان فرو

بست می نویسم. پس می نویسم تا سفیدی این صفحات را همانند روزگارم تاریک و سیاه نمایم

دلتنگم دلتنگ تر از آن که واژه ها بدانند.قلبم در میان سینه ام سنگینی می کند.

ادامه مطلب ...

هنا سَه سرد (آه سرد)

شعری به زبان کردی از آقای علی اکبر شفیعیان که در غم هجران  برادر جوان تازه سفر کرده ام نعمت سروده. خداوند به ایشان سلامتی عنایت فرماید. امّا چون با نوشتار زبان کردی آشنایی کامل نداشتم لذا  با الفبای زبان فارسی آن را نوشتم. در ضمن خود سروده را با زبان شاعر برای آندسته از کاربران گرامی که مایل به شنیدن  این متن هستند قرار دادم .تا اگر در خواندن اشکالی پیش آمد با دانلود آن  این اشکال رفع شود.

بیس سه مرداد روز دِشمَه                    سال نود یک دِلِم پِر خَمَه

روز دوشنبه 23 مرداد سال 91 دلم پر از غم شد

دل پِرَپِرِیه باز بِیقِراره              آرامِش نَی ری سو تا ئیواره

دل به تپش  افتاده باز بیقراری میکند فردا تا غروب آرامش ندارد

نه له آسمان نه له زمینِم                     هم ویل و ویلان هم دل خَمینِم

نه در زمین ونه در آسمانم هم آواره هم سر گردان هم غمناکم

پیامیِ رام هات وجودم لرزان               بهار دِلِم کِردِیه وخَزان

پیامی برایم آمد که تمام وجودم را لرزاند وبهارم را تبدیل به خزان پاییزی نمود

بارِ نَو دیار هناسه سردم               نعمت ها بیمارسان بی خیال گَردِم

بیایید آه سرد مراببینید نعمتم دربیمارستان است ومن بی خیال می گردم

له شو قدر ونزول قرآن           قلب نعمت الله نیشتَسَه فغان

درشب قدر که شب نزول قرآن است قلب نعمت درد گرفته

قامَتِد رعنا زِلفِد تال تال بُو              قلب نازارد بیلا فعال بُو

بگذار قلبت برای قد وقامت رعنا وزلفان پریشانت فعال باشد

قامت خیزران رخسارد ماه بیو              وجودد رامان پیشت وپناه بیو

وجودت پشت وپناهمان است ای کسی که  اندامت همانند درخت خیزران وچهره  ات چون ماه است

قامت وینَی گُل قد سِفِید چنار           تلاش دکتر اِراد نات وکار

تلاش دکتر برایت سودی نداشت ای جوان  گل رو وبلند قدم

دانلود فایل صوتی شعر:دانـلـــــود

لاوَه لاوَهِ دالِگِم (لالایی مادرم)



 


گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار     صاحب دلان حکایت دل خوش ادا کنند

شعری است به زبان کردی از آقای علی اکبر شفیعیان ؛وی گفتگوی  جانسوز و بسیار غم

انگیز بین مادر وفرزند را ، که خود ناشی از احساس پاک وبی آلایش شاعر است به  شعر  سروده.راستی آن هنگام که جوان 28 ساله ای که مادرش را سالها پیش از دست داده وهر شب لا لایی های مادر بر بالین خویش را فقط در خواب ورویا دیده ؛ وچون شادمانه درحالیکه لبخند زیبای کودکیش بر لبان دارد؛ بر می خیزد از خواب ؛نه مادر را می بیند ونه لا لایی وجود دارد . دوباره با نا امیدی سر بر بالین می نهد. و شب آخر که گاه گا هی درد قفسه سینه وی را رها میکند تا  لختی بیاساید وچون چشمانش را می بندد مادر را در کنار خویش می بیند وچون درد نامروت باز می گردد و سراسیمه از خواب نازش بیدارش می نماید ولحظه ای پلک های چشمانش را بر هم می مالد تا مادر را ببیند ولی افسوس که رویایی بیش نبود.  آن هنگام که لحظه های آخر زندگی سراپا غمش را می گذراند؛در نفس های آ خر چشمانش را برای دیدن مادر بر بالین خویش باز می نماید ویا انتظار شنیدن ناله جانسوز مادر جوان مرده اش که شاید وی را صدا کند؛ اما  صدایی نمی شنود جز ناله توأم با گریه  برادر بزرگش .آیا امید به بازگشت این جوان به زندگی وجود دارد؟الحق که شاعر این گفتگو را نیکو به شعر سروده .خداوند یار ونگهدارش باد.

مٍه دالٍگ نیرم رام بلاوٍنٍه          له سان سٍفت تٍرَ ک رام بِتاوِنِه

من مادر ندارم که برایم مرثیه سرایی کند ودل سخت تر از سنگ را نرم نماید

لَه زمان یسیری جیور برده رَقَم               نه کس دعام کرد نه خِس صدقم

در زمان مادر مردنم مانند غریبه ها نه کسی برایم دعا کرد ونه کسی صدقه رفع بلایم داد

 


دانلود فایل صوتی با حجمی بسیار کم با صدای شاعر: دانلود

ادامه مطلب ...

روستای گــــــدمــــــــــــه


  روستای گدمه

در پهنۀ غربی کشور وسیع ایران در منتهی الیه رشته کوه زاگرس؛در استان ایلام ؛جایی که

کوه مانشت  نقطه تلاقی آن است.ودرضلع شمالی بانکول که دامنه ای پوشیده از جنگل های

انبوه ومراتع سر سبز؛وچشمه های فصلی است .واز سالها پیش،مردمانی خونگرم ومهمان

نواز در روستایی د ر  قسمت تحتانی کوهپایه (پی یان) بنام گـــدمه زندگی می نمایند.

 

ادامه مطلب ...