دوام زندگی مشترک

جزئیات ظریفی در زندگی ما وجود دارند که از اهمیت فوق العلاده ای برخوردارند, مسائل و نکاتی که برای تداوم یک زندگی , مهم و ارزشمندند.این مسایل خانه مجلل, پول, ماشین و مسایلی از این قبیل نیست. این ها هیچ کدام به تنهایی و به خودی خود شادی افرین نیستند. زندگی همان اندازه که از اتفاقات بزرگ تشکیل شده ، نکته های کوچک هم دارد. نکته هایی که شاید همه ما آنها را بدانیم اما خوب، گاهی فراموش میکنیم. سرشاری زندگی از همین نکات کوچک است که گاهی پیش درآمد اتفاقات بزرگ و سرنوشت ساز می شوند.آنها را جدی بگیریم.زندگی مشترک نباید خسته کننده باشدما باید ارزش جزییات و نکات ظریف در زندگی مشترک را بدانیم. زندگی مشترک خسته کننده می شود, نه به خاطر این که عاشق هم نیستیم  بلکه به این خاطر که آن را از یاد برده ایم. احساسات خود را بیان کنیم و بگوییم چه چیزی در درجه اول برای ما اهمیت دارد. زمانی را صرف پیدا کردن شیرینی ها و لذت های ساده زندگیمان کنیم. چیزهایی را که از یاد بردیم, یادآوری و تکرار کنیم و هر کاری را که باعث ایجاد حس صمیمیت و نزدیکی بیشتر و بیشتر بین ما می شود, انجام دهیم. مثلاً مهربان وخوش اخلاق بودن، یادداشتهای عاشقانه، هدیه ای کوچک ، برنامه ریزی برای یک روز عاشقانه و ابتکار در مسائل جنسی همگی باعث می‌شود که به همدیگر یادآوری کنیم که هنوز هم برای یک دیگر جذابیم.  زندگی خود به خود دوام پیدا نمی کند این ما هستیم که باید باعث تداوم زندگیمان باشیم. فشارهای روزانه کار، خانه و بچه ها کافی است که ما را خسته کند. زمانی را بسازیم برای دو نفرمان که استراحت کوتاهی درکنار هم داشته باشیم، دور از کارهای کسالت آور روزانه. احساس علاقه نسبت به همدیگر ، باعث می‌شود که بدانیم چقدر برای هم اهمیت وارزش داریم. اما شما خانــــــــــــم محترم: بجای عیب گرفتن از شوهرتان یک بار هم که شده به بررسی اخلاق و رفتار خود بپردازید .یقین داشته باشید؛ می توانید با اخلاق خوب خود او را به همان مرد مورد نظرتان تبدیل کنید.درست نیست که فکر کنید کسی که با او زندگی می‌کنید کاملاً شما را می‌شناسد، . بسیاری از ما همه چیز را همان طوری می‌بینیم که دوست داریم. پس غافلگیر نشوید شوهرتان فکر کند که شما هر آنچه که می‌خواهید همان است که اومی خواهد. اگر شما در آغوش گرفتن و یا یک مشورت و یا یک چیز شخصی می‌خواهید به او بگویید. یادت باشد بهترین رابطه میان تو و همسرت زمانی است که میزان عشق و علاقه تان به هم بیش از میزان نیازتان به یکدیگر باشد.هرگز به شوهرت شک نکن وبه او یقین واعتماد داشته باش.واگر در شک وتردید هستید سعی کنید با معاشقه وزیبا نگهداشتن خود وانحام کارهایی که شوهرت آنها را دوست دارد اورا به خود جذب و واله وشیفتۀ خویش نمایید.نه اینکه خدای نا کرده باسردی رفتارت ویا آتش کلامت اورا از خود دور کنید.                                                                                                                    

روزی زنی نزد شیوانا استاد معرفت آمد و به او گفت که همسرش نسبت به او و فرزندانش بی تفاوت شده است و او می

ترسد که نکند مرد زندگی اش دلش را به کس دیگری سپرده باشد

شیوانا از زن پرسید:" آیا مرد نگران سلامتی او و بچه هایش هست و برایشان غذا و مسکن و امکانات رفاهی را فراهم می

کند؟! " زن پاسخ داد: "آری در رفع نیازهای ما سنگ تمام می گذارد و از هیچ چیز کوتاهی نمی کند!" شیوانا تبسمی کرد و

گفت:"پس نگران نباش و با خیال راحت به زندگی خود ادامه بده

دو ماه بعد دوباره همان زن نزد شیوانا آمد و گفت:" به مرد زندگی اش مشکوک شده است. او بعضی شبها به منزل نمی آید

و با ارباب جدیدش که زنی پولدار و بیوه است صمیمی شده است. زن به شیوانا گفت که می ترسد مردش را از دست بدهد

. شیوانا از زن خواست تا بی خبر به همراه بچه ها به منزل پدر برود و واکنش همسرش را نزد او گزارش دهد. روز بعد

زن نزد شیوانا آمد و گفت شوهرش روز قبل وقتی خسته از سر کار آمده و کسی را در منزل ندیده هراسان و مضطرب

همه جا را زیر پا گذاشته تا زن و بچه اش را پیدا کند و دیشب کلی همه را دعوا کرده که چرا بی خبر منزل را ترک کرده اند

شیوانا تبسمی کرد و گفت:" نگران مباش! مرد تو مال توست. آزارش مده و بگذار به کارش برسد. او مادامی که نگران

شماست، به شما تعلق دارد." شش ماه بعد زن گریان نزد شیوانا آمد و گفت:" ای کاش پیش شما نمی آمدم و همان روز

جلوی شوهرم را می گرفتم. او یک هفته پیش به خانه ارباب جدیدش یعنی همان زن پولدار و بیوه رفته و دیگر نزد ما

نیامده و این نشانه آن است که او دیگر زن و زندگی را ترک کرده است و قصد زندگی با زن پولدار را دارد." زن به شدت

 می گریست و از بی وفایی شوهرش زمین و زمان را دشنام می داد. شیوانا دستی به صورتش کشید و خطاب به زن

گفت:" هر چه زودتر مردان فامیل را صدا بـزن و بی مقدمه به منزل ارباب پولدار بروید. حتماً بلایی سر شوهرت آمده

است!" زن هراسناک مردان فامیل را خبر کرد و همگی به اتفاق شیوانا به در منزل ارباب پولدار رفتند. ابتدا زن پولدار از

شوهر زن اظهار بی اطلاعی کرد. اما وقتی سماجت شیوانا در وارسی منزل را دید تسلیم شد

سرانجام شوهر زن را درون چاهی در داخل باغ ارباب پیدا کردند. او را در حالی که بسیار ضعیف و درمانده شده بود از

 چاه بیرون کشیدند. مرد به محض اینکه از چاه بیرون آمد به مردان اطراف گفت که سریعاً به همسر و فرزندانش خبر

 سلامتی او را بدهند که نگران نباشند. شیوانا لبخندی زد و گفت:" این مرد هنوز نگران است. پس هنوز قابل اعتماد است و

باید حرفش را باور کرد

بعداً مشخص شد که زن بیوه ارباب هر چه تلاش کرده بود تا مرد را فریب دهد موفق نشده بود و به خاطر وفاداری مرد او

را درون چاه زندانی کرده بود. یک سال بعد زن هدیه ای برای شیوانا آورد. شیوانا پرسید:" شوهرت چطور است؟

زن با تبسم گفت:" هنوز نگران من و فرزندانم است. بنابراین دیگر نگران از دست دادنش نیستم