عاشورا احیای سنت رسول خدا


عاشورا درس احیای سنت نبوی، عدالت علوی و صبر سبز مجتبوی و فریاد سرخ حسینی است.

عاشورا مرکز افشای یاران شیطان،نقطه مرکزی سربازی برای جبهه حق، پایگاه تمرین شهامت و

شجاعت،  مدرس تحلیل عرفانی آفرینش،  محراب شهادت و مقتل رضا به قضای ربوبی

است عاشورا سفره ی بزرگ روح انسان است ، در تداوم اعصار؛ عاشورا محتوای راستین زمان

است، در ملکوت زمین عاشورا ضربان قلب خورشید است، در سینه ی خاک. عاشورا بانگ رسای

همه ی انسانهاست، در همه ی تاریخ ، از همه ی حنجره های پاک خدایى. عاشوراآیینه تمام نماى

فریاد «هیهات منا الذلة »امام حسین است که هیچ سنگى توان شکستن آن را ندارد.عاشورا پیام

آور انقلاب سرخ علوى است که تا ستم و ستم پیشه در جهان وجود دارد، هرگز از جوش و

خروش باز نمى ایستد.عاشوراخورشید فروزانى است که ابرهاى تیره و تار ستم ، هرگز توان

پنهان ساختن آن را ندارند.

عاشورا ترتیل آیات قرآن در الواح ابدیت است.عاشورا دست نوازش انسانیت ، بر سر بی پناهان

است .عاشورا قلب تپنده دادخواهان است، در محکمه ی بشریت.عاشورا نفی همه ستم ها و

پلیدیها و پستی ها و فجورها و ظلم ها و حق کشی ها ست

عاشورا، فریادهای شورگستر پیامبران را، دوباره در گوشهای سنگین فرود آورد؛ و خون قرآن را

در قلبهای مرده جاری ساخت. عاشورا؛ جان ها و روانها را از حضور بی حاصل در عرصه ی زندگی

های مذلّت بار بیرون کشید.

در خیـــال تــو


 بیش ازدوسال است که بدنبال صدای پر مهرت میگردم وهر روز خیال تورا در

آغوش میگیرم وبه آن رنگ بودنت می زنم.آن روز بی خدا حافظی رفتی ومن هنوز

در آن روز شوم مانده ام گرچه بیش از دوسال از آن میگذرد. دلم هرروز سرود

غمگین نبودنت را می نوازد.دلم برای رویت روی ماهت تنگ گردیده است. اینک دریای

دلتنگیم دستخوش امواج طوفانی بی قراری گردیده بدانسان که این طوفان سهمگین پیاپی بدون

وقفه آن را بر صخره های سخت ساحل حزن واندوه وماتم رفتن ونیامدن وندیدنت به شدت می

کوبد.تا غرق در رویاهای بودن تو نماید وچون به خود می آیم حسرت شنیدن صدای پرمهرت ودیدن

رخسار نورانیت واستشمام عطر دل انگیز وجودت در وجود نزارم زبانه می کشد وحتی هیمه ای

خشک وسبک برای نجات خویش نمی یابم.

برادرم ! وجودت نسیم روح نواز و گرمابخش  لحظه های سرد زندگیم بود که بعد از رفتنت سکوت

سنگین سیاهی شب برثانیه هایم  مستولی گشته  وچه فریاد وحشتناک وسیاهی دارد سکوت

در تاریکی شب ودرآغوش سرد نبودنهایت. نبودنی که برایم مبدل به بغض واشک وآه گشته وچه

سخت است بغض هایی که بی صدا درگلویم میشکنند میدانم که میدانی  چقدر دلم برای شنیدن

صدای گرمت تنگ شده دیگر حتی در رویاهایم هم مرا صدا نمیزنی.دوست دارم فریاد زنم

 افسوس که درد بی تو بودن مرا در خاموشی مطلق قرار داده و  من چه میکشم از فراقت.

برادرم رفتنت را هرگز هرگز باور ندارم و چه زود رفتی برادرم.