باز هم من و شب و دلتنگیای چرخ گردون چه بیرحمانه میزنی مراو چه وحشیانه میکشی دلم راو چه مظلومانه میگریم منمن محکوم هر شب طناب دار تو اممعصوم ترین محکوم تاریخبی هیچ گناه و بی هیچ دفاعی محکوم میکنی مرا و معدوم میکنی مراو آخرین خواسته ام مجالی برای گریستن استو امانی برای باریدنذره ذره آب می شود دلمو قطره قطره میچکد از چشمانمو چه بی احساس مینگری اشکهایم راو چه پیروزمندانه میخندی به خم شدنم ، به شکستنم ، به پوسیدنمسپیده میدمد و من بار دگر از دستان بیرحمت میگریزمولی این پایان راه نیستبازی سرنوشت را تو میگردانیو من چه معصومانه میلرزم از ترس رسیدن شبی دیگر