تا کی ز مصیبت غمت یاد کنم
آهسته ز دوری تو فریاد کنم
وقت است که دست از این دهان بردارم
از دست غمت هزار بیداد کنم
بهار آمده اما حال زمین خوب نیست
زمین دیگر سرسبز وپر از گل وشکوفه نیست؛ زمین بهاری نیست
هوا این روزها غبار آلود وغمگین است
خدا هم دلش گرفته وبهار دلتنگی میکند
شما نیستین و روزگار ما همه این شکلی است
بهار و این همه دلتنگی!!!؟
نه...
شاید فرشتهای فصلها را به اشتباه
ورق زده باشد!
زِمِ سان چیه وهار هاتیه
ئرامِن چمان شه وارهاتیه
نه دلم خوَه شه نه دی خوَه شی هَه س
نه سفره ی عه یدو براوبه شی هَه س
ئرا سومَیه فره دل خارم
وچانی گیرم گِرّی بیمارم
ئِرا دو بِرام گُرّان ئاگِرم
سومیه ومه سعود یانعمت چِرّم
خوسه ی مه سعودم یانعمه ت بخوه م؟
په ژاره ی دلِم له کام شه ت بخه م؟
دلم ئَه لکه نِن له به نِ گیانم
تا له یه بیشتِر نشکی سقانم
له لیم شیویایه وِهارو نوروز
په شیوه حالِم دلِم پِرلَه سوز
وه ختی نورّمه کورَّه ی سومه یه
چمانی له نو بِرای له م چیه
ای دل تومه گرله جنسِ سانید؟
زنه وَه بانِ دِنیاوَه مانید
با قلم دکتر بیت الله نوریــان
گل باغ امیدم رفته از دست
غریبانه، شبی بار سفر بست
غمش زد آتشی بر قلب خسته
که تا روز ابد، دل را شکسته
سالگرد عروج زود هنگامتان آمده
زمانه چه سنگدل وبی رحم است
بعد از رفتن شما چه زود چرخش را به چرخش در اورد
روزها یش از پس هم میگذرند
هفته ها یش می آیند
ماهها یش هم به تمنای بهار
دست هم میگیرند
ساعت اما ، ساعت....
این نمودار زمان
همچو وارونگی اینه ایی خرد و سیاه
بعد از شما خسته و در مانده تر از این دل من ، میل خفتن دارد
طعنه ها میزند و میخوابد
تا که بیدار بمانم من و این قرنیه ها
مثل آن ثانیه ها بی وقفه
دور رویای تان تکرار شوم
تا شاید دوباره چهره های چون ماهتان را ببینم
ولی افسوس.......
گفته بودی خانه می سازم ,نگفتی روی آب
گفتی بودی ماندنی هستم , نگفتی توی خواب
گفته بودم من چگونه بودنت را باور کنم!
گفته بودی از دو چشمانم , نگفتی توی قاب
گفتی که تویی یارِمَن و دلخوش آنَم!
پژمُردِگی وحسرتِ دیداری که ندیدی
این شُعله فُروکِش نکند تاتو نباشی
آتش زده ای دلِ بیماری که ندیدی
هر آینه ی اشکم غزل خواندبرایَت
در دیده ی گریانِ بهاری که ندیدی
بیت اله نوریان(ایلیا)