ولادت حضرت معصومه(س)و روز دختر

تاریخ چشم به راه فاطمه‌ای دیگر است... انتظار به سر می‌آید و شمیم دلنوازی، خانه خورشید را

فرا می‌گیرد. خنکای حضور دوباره فاطمه(س) در فضا ی مدینه جاری می‌شود و کوثر فاطمی،

جوشیدن می‌گیرد. به کوچه باغ‌های حرم تو پناه می‌آورم و در سایه سار ملکوتی آن نفسی تازه

می‌نمایم. کنار نهر استجابت می‌نشینم و قطره‌ای می‌شوم در آبی زلال اشک‌های زائرانت، ضریح

نورانی‌ات را در آغوش می‌گیرم و از بین شبکه‌های آن، مزار مطهر تو را تماشا می‌کنم. باورم

نمی‌شود، آیا به این سادگی به زیارت تو آمده‌ام، تو که زیارتت، همسان زیارت یاس گمشده مدینه

است

خجسته باد میلاد بانوی قدسیه مطهره، فاطمه معصومه علیهاالسلام  وروز دختر ، این فرشتگان

آسمانی که رحمت الهی در افلاک هستند

دو سال دلتنگی


نعمت جان ! باز23 مرداد آمد وقصه ی تلخ رفتن تو را بیشتر از همیشه به یاد آورد .از آن روز تلخی

که  ناباورانه سفر بی باز گشت تو و درام آه واشک من با تمامی ناملایمات ومنکسرات روزگار تلخ

با تقدیری ناگوار برساحل اقیانوس حزن واندوه رقم خورد ودعای سابحان بر درگاه صاحبقران وارد

 وواسط ومقبول نگردید؛ دوسال می گذرد دوسال است که چشمانم همه جا تو را جستجو می کنند.

دوسال است که بغض ها ی  نبودن وندیدنت گلویم را میگیرند و می فشارند بدان سان که گاهی دنیا

با تمام وسعتش برایم تنگ گشته نفسه هایم در سینه حبس  ونای بالا آمدن ندارند.

دو سال نه شاید دو قرن؛

دو سال است دنیا را دنبال تو می گردم . با وجود اینکه می دانم سفرت بی بازگشت است اما دلم

بی قراروجود نازنینت وچشمانم در انتظاردیدن دوباره ات وگوشهایم شنیدن طنین صدای دلنوازت را

   به انتظار نشسته اند .

دو سال از نبودنت می گذرد و من هنوز باور ندارم رفتنت را نبودنت را .

در تمام این دو سال دلتنگی در همه احوال دلم  بهانه ات را میگیرد.گرچه میدانم که رفتنت ابدی است

ولی هیچ کس وهیچ چیز را یارای قانع کردن دل بی قرارم نیست!

در این دوسالی که تو نابهنگام رفته ای دل ساز خود را میزند و کار خود را میکند هر روز بیشتر

از دیروز  تورا می خواند وهوای دیدن روی ماهت می نماید.نمیدانم چه کنم ؟چگونه از بار

این بغض کم کنم؟

چه کنم که جایت اینقدر در لحظه هایم خالی است؟ در جمع من و این بغض بیقرار جای تو خالیست

قرار بر این بود که بر گردی نه اینکه بی خبر آوای رفتن سردهی.مردادعجیب بوی جدایی میدهد بوی

 غربت و تنهایی تمام روزهایش را در بر گرفته و من با هر نفس عمیق ؛بوی بغض فرو خورده

آسمان را حس میکنم.

 

بی تو


دفتر عمرم را ورق می زنم بی حضور تو  که اینک به زیور
 
حسرت آراسته شده  حالا که نیستی و برای همیشه رخت
 
سفری زود ونابهنگام را بر تن نموده ای  باید خاطرات
 
زیبایت را مرور ودر خیال حضورت را احساس کنم
 
حالا که نیستی بگذار دلم با خاطرات زلال تو آرام بگیرد 
 
حالا که نیستی بگذار چشمان بارانی ام ببارند

وقاب عکس زیبایت را شستو دهند

تا شاید حرعه ای باشند برای خاموشی

شعله های آتش درونم که

در فراق تو اینک زبانه می کشند.

شجاع‌ترین مظلوم تاریخ

پلک های نیمه بازش آیه های درد بود
آخرین ساعات عمر حیدر شبگرد بود

چادر خاکی زهرا بالش زیر سرش
عکس دربی سوخته در قاب چشمان ترش

زخم فرقش، ترجمان عمق زخم سینه بود
کوفه هم مثل مدینه دشمن آئینه بود

 

علی«ع» نخستین کسی است که تسلیم خداوند شد. او شجاع‌ترین مظلوم تاریخ است که

اقیانوس معنا بود.درخت تناور انسانیت و روح عریان عدالت بود. هرگز از اسلام عزیز بد دفاع نکرد

و به همین دلیل، هم اسلام جاودان شد و هم علی«ع». آن ولی خدا خوب می‌دانست که بدترین،

سهمگین‌ترین و پرخطرترین ضربه به یک موضع بد دفاع کردن از آن موضع است. آن امام همام با

ناکثین، قاسطین، مارقین و خشک سران و خشک‌اندیشان مذهبی زمان خود و حتی تاریخ ‌گذرای

از آن زمان تا انقراض عالم که جلوتر از بینی خود را ندیده و نمی‌بینند به مبارزه پیگیر برخاست و

به دلیل همین جهت‌گیری و ایستایی و پافشاری بود که آخر الامر به دست همان شخصیت‌های

مطرود از منظر علی(ع) در محراب عبادت به شهادت رسید. او در خطبه 37 از نهج‌البلاغه چنین

می‌فرماید: «هنگامی که همه سستی ورزیدند به کار پرداختم و آن گاه که همه پنهان شدند، خود

را آشکار ساختم و چون همه در گفتار ماندند، به گشادگی سخن گفتم و گاهی که همه

ایستادند، به نور خداوند در راه تاختم. آوایم فروتر از همگان و رتبه‌ام برتر از این و آن، در راه

فضیلت، عنان گشاده راندم و مرکب مسابقه را از همه پیش‌تر جهاندم، همانند کوهی ایستاده

بودم که هیچ تندری نتواند او را تکان دهد و هیچ گردبادی نتواند او را بلرزاند. حق نیازمندان را به

ایشان برگرداندم و از نیرومندان حق را بازستاندم. قضای الهی را پذیرفته‌ام و فرمان او را گردن

نهاده‌ام. به خدا قسم من اولین کسی بودم که به پیامبر ایمان آوردم. در کار خود اندیشه کردم و

دیدم پیش از بیعت با او، پیمان طاعت بر عهده دارم. از من برای دیگری میثاق گرفته‌اند، که آنچه

آید بپذیرم و دم بر نیاورم.

 

شهادت مظلومانه مولود کعبه امیر عالم هستی مولای مظلوم عدالت

امیر المومنین حضرت علی علیه السلام تسلیت باد

 

  ادامه مطلب ...

بغض تنهایی

 

امشب بغض تنهایی من دوباره می شکند …


چشمانم بس که باریده دیگر حتی تحمل نور مهتاب را ندارد …


آخ که چقدر تنهایم … دل بیچاره ام بس که سنگ صبورم


بوده خرد شده و انگشتانم بس که برایت نوشته خسته


شده است …


رو به روی آینه نشسته ام آیا این منم ؟ شکسته …. پیر


تنها…. تو با من چه کردی ؟ شاید این آخری زمزمه های


دلتنگی ام باشد و دیگر هیچ نخواهم گفت ….


اما منتظرم انتظار دیدن دوباره ی تو برای من زندگی


دوباره ای است … پس برگرد … عاشقانه برگرد

بغض تنهایی نوشته ای زیبا  از مدیر محترم وب سایت

                                  

 

 از خدای سبحان سلامتی وجودشان را ،ورسایی قلمشان را، خواهانم.

گریه

بسترم

صدف خالی یک تنهایی ست

و تو چون مروارید

گردن آویز کسان دگری.

هوشنگ ابتهاج

را از بزرگترین شاعران معاصر و در تعبیری او را حافظ زمانه نامیده اند. از ویژگی های شعر ابتهاج پیوند با

زمانه و مشکلات آن است.

سایه ها زیر درختان در غروب سبز می گریند

شاخه ها چشم انتظار سرگذشت ابر

و آسمان چون من غبارآلود دلگیری

باد بوی خاک باران خورده می آرد

سبزه ها در رهگذر شب پریشان اند

آه، اکنون بر کدامین دشت می بارد؟

باغ، حسرتناک بارانی ست

چون دل من در هوای گریه سیری.

میلاد یوسف دلها مهدی زهرا


سلام بر تو ای یوسف گم گشته دلها،درها همه به باغ تجلّی باز است؛ به فرصتی بی مثال

از خوش طبعیِ طبیعت. تا چشم کار می کند خجستگی است شادمانی سرور؛دشت های معرفت،

 لباسی از جوانه و باروری تن کرده اند و غنچه های الفاظ محبّت، به فصاحتی گره گشا

 نمایان شده اند. موسم مبارکباد چلچله هاست،فصل نوینی از تقدس هلهله هاست

میلادت مبارک شاهزاده آزادی و عرفان؛میلادت مبارک، شاعر آخرین بیت های آفرینش

میلادت مبارک، ای سخاوت جاری در رگ های زمین، صاحب همه ما ـ صاحب زمین و زمان.

صاحب دل ها امروز تمام خیابان های دلم را چراغانی کرده ام و کوچه هایش را با نام مبارک تو

 آذین بسته ام. امروز دوباره فانوس هزار ساله انتظارم شعله ور شد و تب دیدار تو

 تاب لحظه هایم را بُرید. کاش همه، نیمه شعبان امسالمان را در خیمه سبز تو جمع می شدیم

و در سایه نگاه دلنشینت شادی حضورت را به جشن می نشستیم! سُرور لحظه هامان گرد شمع

 وجود تو رنگی دیگر می گیرد. نگاه کن! حالا سالهاست وقتی که شعبان های منتظر زندگی

مان به نیمه می رسند، عطر نام و یاد تو تمام فضای شهرمان را پر از بوی خوش

گل و اسپند و نور می کند. روز میلاد تو پس از قرن ها هنوز عطر طراوت و

تازگی را به روزهای راکد و منجمد زندگی مان ارزانی می کند

روز میلاد تو، ابتدای سعادت انسان عصر سیمان است. روز میلاد تو، بهار تمام

درختان خشکیده است و بشارت کوچ زمستان در تقویم هزاران ساله تقدیر انسان

  روز میلاد تو، ابتدای شوکت حق است در جهانی که باطل را به حق رنگ می زنند و

 حق را در پیچ و خم هزار لای باطل گم می کنند. تو تجسّم حقیقت حقّی، معیار

کرامت انسانی و نماد هیبت اهالی ایمانی

 

امسال دوباره تمام جاده های منتظر راچراغانی کرده ایم و به تمام قاصدک های شهر سپرده ایم

 که هرگاه عطر حضور تورا احساس کردند، فضای خالی دستان ما را هم پُر از بشارت ظهور کنند 

 و تمامدرختان شهر را گفته ایم برای قیامی عظیم آماده باشند؛ سخت بایستند و سبزبمانند.

به آسمان التماس کرده ایم.سجّاده هامان را رنگ اجابت بخشد و فردای فرج را برای دلهای

دردمندکند. نزدیک  به آسمان التماس کرده ایم غربت طولانی اهل ایمان را بشکند و رؤیت سیمای

نورانی تو را پس از سال ها انتظار وبی کسی جلای چشم های مشتاق و منتظر گرداند

به آسمان التماس کرده ایم این آخرین شعبان انتظار تو باشد.


ولادت امام حسین(ع)


پرچم های سبز و سرخ، در کوچه کوچه کهکشان، با نسیم دلنواز صلوات به حرکت در می آیند 

و کاینات، منتظر آمدن کسی است که نام مبارکش را بر تارک عرش آویخته اند؛ حسین(ع)

یا حسین علیه السلام ! جشن های حقیرانه بشر، چون کارت پستالی خاکْ خورده و فرسوده، یکی

 پس از دیگری فراموش می شوند؛ اما سهم میلاد تو با گذشتِ قرن های دیگر ـ حتّی ـ ، درخشندگی

است و تازگی. بی حضورت،  دنیا روستای متروکه ای بود خوش آمدی ای سومین ستاره درخشان

آسمان ولایت و امامت سالیانی دراز پیش از تو، زمین به خود بالیده است که می آیی و پیشاپیش،

میلادآزادگی و رادمردی رابه خویش تبریک گفته است.وناگاه مشام تاریک پنجره ها ازنورانیت تو

آکنده شدوآمدی.ازآغاز پر برکت تو روشن است که مکتب سرخ عزّت،به سرانجامی سبزمی رسد.

آن بیابانهاکه بعدها ردپایعزت وآبرومندی تو بر صفحه وجودشان نقش بست،پایان که نه،شروع

سبز را جار زدنداینک نگارستان ها بیایند به تماشایی ازرعنایی قامت مناجاتت؛به نظاره یلداترین

اذکار عشق، به مشاهده حلاوت بیرون ازوصف دلدادگی ات. زیور بزم های شبانه آسمان،فرازهای

 ادعیه تو خواهد بود و حلقه هایی ازفرشتگانِ اشکِ شوق، آیات چشمان تو را در بر دارند.

دعای عرفه ای که بعدها یادگار می گذاری، درسِ شیفتگیِ انحصاری به تنهایی معبود را تعلیم می دهد.

تصمیم رهگشایی که بعدها می گیری، معیاری خواهد بود به دست بلاتکلیفی روزگارِ سردرگم.

راه هایی را نشان می دهی که ذهن سیّال مدرن را جوابگوست.

این که آغوشِ زندگی پر است از رهنمودهای تو، تحمّل پذیر می نماید و این که تمامِ عمر ما برایِ

 سجده شکر کردن کم است، اعترافی است همگانی.هر کس با افزونیِ چراغ هایی که در مکتب

 کاشته ای، روشن می شود و هر تن به فراخورِ اندیشه اش، خوشه ای از درخت تناور شناخت

رامی چیند. دستهای قدسیان،حتّی بسانِ فواره های نیاز،به سمت آسمانِ دست نیافتنیِ معرفت توست.

... و تو بالاتری از آنچه شعرها تو را پنداشته اند و برتر از آنچه که چکامه ها آورده اند.

میلاد خط سرخ عشق، سومین پرچم دار قله رفیع امامت و دیانت مبارک.

قلبی آشنا

قلبی آشنا؛خاطره ای است از جلوۀ علم ویقین بر روی زمین پرفسور

معصومی

 

فوق تخصص جراحی قلب؛ که با قلمی شیوا ونگارشی زیبا مرقوم

فرموده اند ،قلبی آشنا؛مکتوبه ای از عالمی با ایمان که با نشأت از نور قرآن

گاهی چاقوی جراحی را در دستان

توانایش میگیرد تا با دم مسیحاییش به کالبد زار وناتوانی جانی تازه بخشد وزمانی

قلم را در میان انگشتان پر هنرش بر لوح سفیدی می چرخاند تاهم به شخص

ناخوشی وخانواده اش امید دهد وهم وظایف همکارانش را ،نه برای نصیحت که

برای یاد آوری  گوشزد نماید.
 

وبراستی که پهنه وسیع سر زمین آریایی به او افتخار مینماید و وجود پر افتخارش را گرامی

می دارد وقدمهایش راارج می نهد.رسایی قلم در این نگارش ,نشانگر آن است که جناب

پرفسورعلاوه بر توانایی بی مثالش در رشته ی پزشکی در نوشتن وقلم بدست گرفتن نیز

صاحب نظر بوده ودر خلق آثار ادبی  بی بدیلند،

 

                                           قلبی آشنا

جمعه دهم اردیبهشت 1389 :

 درست لحظاتی قبل از زنگ ساعت ، سراسیمه و خسته از خوابی سنگین بیدار،  و مثل هر

روز به قصد نماز از پله های اتاق سرازیر شدم. احساس کردم خستگی ام بیش از آن است که

مربوط به کار سنگین روز قبل باشد. زیرا آن شب چندین بار " بیمارم را " در خواب، تحت

عمل جراحی قرار داده بودم . گویی تکه های از هم گسیخته ی خواب نیز یک مسیر را طی

می کردند. عمل جراحی ، عمل جراحی یک بیمار. امّا هر بار به گونه ای!  یک بار در تنهایی

، باری دیگر در تاریکی و درآخر که ابزار مناسب و یا کمک جراح درکنارم نبود، یا دستگاه

شوک به منظور راه اندازی قلب آماده نبود، با اضطرابی عمیق و فریادهای بلند ، همکاران را

فرا می خواندم. به ناگاه از رختخواب جدا می شدم.  این کابوس، در شب قبل، بیش از چندین

بار رهایم نکرده بود. این بود که به سختی توانستم برای ادای نماز چهره ی  آشفته و قیافه

درهم و بدن کوفته ام را مرتب کنم.  شاید با "حضوری بیشتر" به نماز ایستم . پس از نماز، بر

خلاف هر روز که لحظه به لحظه تا ساعت  هفت و نیم، درخوابی شیرین فرو می رفتم. وپس

از چند دقیقه ، با  نیم نگاهی که مرا از خواب جدا نمی کرد،  از گوشه ی چشم،  ساعت  را می

نگریستم و دوباره دنباله ی خواب را ادامه می دادم و این بازی زیبا و آرامش بخش را چند بار

تکرار می کردم و دست آخر قبل از زنگ ساعت از رختخواب جدا می شدم. امّا  امروز آن

آرامش و آن سرگرمی همیشگی خواب و بیداری در کار نبود . بی اختیار اتومبیل را از

پارکینگ خارج نمودم . گویی ماشین خود مرا به سمت بیمارستان امام علی (ع) هدایت می

کرد. خیابان بزرگ و خلوت ، نسیم سرد و ملایم صبحگاهی ، به شتاب اتومبیل می افزود. قبل

از رسیدن به بیمارستان، ناخود آگاه فرمان اتومبیل را به سمت حافظیه چرخاندم.


ادامه مطلب ...

دانلود فرهنگ لغت کردی به فارسی وبر عکس هه نبانه بورینه برای کامپیوتر و موبایل


هه‌نبانه بورینه  فرهنگ لغت کردی به فارسی  وبرعکس

فارسی  به کردی است که به همت و سرپرستی مرحوم

عبدالرحمن شرفکندی متخلص به هژار، شاعر و فرهنگ

نویس معروف کرد و ویراستاری محمدماجدمردوخ‌روحانی،

پژوهشگر و فرهنگ نویس کرد، گردآوری و نوشته شده است.

در ترجمه کردی معنای [هه‌نبانه بورینه] انبان یا خورجینی است

که هر آنچه را آرزو کنی از آن بیرون می آوری. این کتاب توسط

انتشارات سروش منتشر گردیده است.

به علاوه فرهنگ لغت فارسی  به کردی موبایل برای دانلود قرار

دادم انشأ الله که مورد پسند قرار گیرد.

عزیزان برای دانلود به ادامه مطلب مراجعه فرمایید: ادامه مطلب