کاش می شد


نوشته هایم بهانه ای است برای بغضهایم

می نویسم تا از اعماق وجودم بغضهای تپیده در گلویم  را  خالی کنم ولی افسوس که هرچه

بیشتر می نویسم بیشتر بغض می کنم.

کاش می شد با عقربه ساعت هم دست می شدم نه به جلو بلکه این بار به عقب بر می گشتم 

به زمانی که تو بودی ، ودر همان وقت در بلور لحظات با توزمان را متوقف می کردم تا به

داغ فراقت گرفتار نشوم  و وجود مهربانت را درکنار خویش می یافتم وچون همیشه

صدایت می کردم وتو با لبخندهای همیشگی جوابم را می دادی.

کاش جادوگری را می یافتم تا با خواندن وردی ؛ برای لحظاتی  تو را درکنارم قرار میداد

تا  غم نبودن وندیدنت را برایت باز گویم .بگویم که بعد از تو روزهایم همه شب وشبهایم

همه تاراست .

کاش اکسیر حیاتی را که می گویند می یافتم ودر کنار تو گل لبخندی را که همیشه

بر لبان مهربانت شکوفا می شد به نظاره می نشستم.

کاش ........

 

شهادت حضرت ثامن الحجج


سالروز شهادت حضرت ثامن الحجج امام علی بن موسی الرضا(ع) تسلیت باد

 

امشب ای شمع گر از دیده رود اشک رواست

که شب ماتم جانسوز ولی نعمت ماست

امشب ای شمع چو من اشک بیفشان و بسوز

خاصه بر حال غریبی که غریب الغرباست

یا رب این آه غم انگیز ز کاشانه ی کیست

یا رب این ناله ی جانسوز غریبی زکجاست

شمع بر حال پریشان غریبی گرید

که گدازان جگرش از ستم زهر جفاست

جامه ی سوگ بپوشیم که ایام غم است

اشک ماتم بفشانیم که شب های عزاست

 

شاعر: دکتر قاسم رسا          

 


ادامه مطلب ...

زندگی نیست بجز...

زندگی ذره کاهیست ، که کوهش کردیم

زندگی نام نکویی ست که خارش کردیم

زندگی  نیست  بجز نم نم باران بهار ،

زندگی   نیست  بجز دیدن یار ،

زندگی   نیست  بجز عشق ،

بجز حرف محبت به کسی ،

ورنه هر خار و خسی ،

زندگی کرده بسی ،

زندگی  تجربه تلخ فراوان دارد ،

دو سه تا کوچه و پس کوچه و

اندازه ی یک عمر بیابان دارد .

ما چه کردیم و چه خواهیم کرد

در این فرصت کم ؟!

       ”  سهراب سپهری  “


عاشورا احیای سنت رسول خدا


عاشورا درس احیای سنت نبوی، عدالت علوی و صبر سبز مجتبوی و فریاد سرخ حسینی است.

عاشورا مرکز افشای یاران شیطان،نقطه مرکزی سربازی برای جبهه حق، پایگاه تمرین شهامت و

شجاعت،  مدرس تحلیل عرفانی آفرینش،  محراب شهادت و مقتل رضا به قضای ربوبی

است عاشورا سفره ی بزرگ روح انسان است ، در تداوم اعصار؛ عاشورا محتوای راستین زمان

است، در ملکوت زمین عاشورا ضربان قلب خورشید است، در سینه ی خاک. عاشورا بانگ رسای

همه ی انسانهاست، در همه ی تاریخ ، از همه ی حنجره های پاک خدایى. عاشوراآیینه تمام نماى

فریاد «هیهات منا الذلة »امام حسین است که هیچ سنگى توان شکستن آن را ندارد.عاشورا پیام

آور انقلاب سرخ علوى است که تا ستم و ستم پیشه در جهان وجود دارد، هرگز از جوش و

خروش باز نمى ایستد.عاشوراخورشید فروزانى است که ابرهاى تیره و تار ستم ، هرگز توان

پنهان ساختن آن را ندارند.

عاشورا ترتیل آیات قرآن در الواح ابدیت است.عاشورا دست نوازش انسانیت ، بر سر بی پناهان

است .عاشورا قلب تپنده دادخواهان است، در محکمه ی بشریت.عاشورا نفی همه ستم ها و

پلیدیها و پستی ها و فجورها و ظلم ها و حق کشی ها ست

عاشورا، فریادهای شورگستر پیامبران را، دوباره در گوشهای سنگین فرود آورد؛ و خون قرآن را

در قلبهای مرده جاری ساخت. عاشورا؛ جان ها و روانها را از حضور بی حاصل در عرصه ی زندگی

های مذلّت بار بیرون کشید.

در خیـــال تــو


 بیش ازدوسال است که بدنبال صدای پر مهرت میگردم وهر روز خیال تورا در

آغوش میگیرم وبه آن رنگ بودنت می زنم.آن روز بی خدا حافظی رفتی ومن هنوز

در آن روز شوم مانده ام گرچه بیش از دوسال از آن میگذرد. دلم هرروز سرود

غمگین نبودنت را می نوازد.دلم برای رویت روی ماهت تنگ گردیده است. اینک دریای

دلتنگیم دستخوش امواج طوفانی بی قراری گردیده بدانسان که این طوفان سهمگین پیاپی بدون

وقفه آن را بر صخره های سخت ساحل حزن واندوه وماتم رفتن ونیامدن وندیدنت به شدت می

کوبد.تا غرق در رویاهای بودن تو نماید وچون به خود می آیم حسرت شنیدن صدای پرمهرت ودیدن

رخسار نورانیت واستشمام عطر دل انگیز وجودت در وجود نزارم زبانه می کشد وحتی هیمه ای

خشک وسبک برای نجات خویش نمی یابم.

برادرم ! وجودت نسیم روح نواز و گرمابخش  لحظه های سرد زندگیم بود که بعد از رفتنت سکوت

سنگین سیاهی شب برثانیه هایم  مستولی گشته  وچه فریاد وحشتناک وسیاهی دارد سکوت

در تاریکی شب ودرآغوش سرد نبودنهایت. نبودنی که برایم مبدل به بغض واشک وآه گشته وچه

سخت است بغض هایی که بی صدا درگلویم میشکنند میدانم که میدانی  چقدر دلم برای شنیدن

صدای گرمت تنگ شده دیگر حتی در رویاهایم هم مرا صدا نمیزنی.دوست دارم فریاد زنم

 افسوس که درد بی تو بودن مرا در خاموشی مطلق قرار داده و  من چه میکشم از فراقت.

برادرم رفتنت را هرگز هرگز باور ندارم و چه زود رفتی برادرم.

غدیر عید مودت والفت

اشک شوق زمانی بر چشمانم جاری شد در غدیر که خداوند در آخرین حجِ آخرین پیام آورش

به جبرئیلْ دستور داد تا آیه ی:

یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته، و الله یعصمک من الناس

ان الله لا یهدی القوم الکافرین.


ابلاغ نماید..پیامبر به کاروان دستور توقف در کنار ابگیر آرام غدیر داد .گرچه غدیر آبگیری کوچک بود

اما در گستره ی تاریخ، به اقیانوسی وسیع وعمیق  مبدل گردید که امواج جوشان وخروشانش،

 طنین عدالت و صداقت و حکمت ومحبت را در گوش آدمیان نواخت. درغدیر بود که پیامبر

در واپسین روزهای عمر مبارکش بعداز شنیدن أذان وگزاردن نماز بر فراز منبری از جهاز شتر قرار

  گرفت تا پیام مهمّ و تازه الهی را به مردم برساند.

آن حضرت بعد از حمد و ثنای الهی و گرفتن اعتراف از مردم بر انجام امر رسالت و تبلیغ آن ,

دست علی(ع) را بالا برد سه بار فرمود:

 «من کنت مولاه فعلیٌّ مولاه؛هر کس من مولا(و رهبر) او هستم، علی مولا (و رهبر) اوست.» 

وبعد از این  ایه ی اکما ل ناز ل شد: «الیوم یئس الّذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون

الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً؛

 امروز کافران از دین شما ناامید شده اند.

 بنابراین، از آنها نترسید و از من بترسید. امروز دین شما را کامل و نعمتم را برای شما تمام کردم

و راضی شدم که اسلام برای شما دین و آیین باشد.»

ملایک همه شادمان علی بر سریر امامت تکیه زد .آری در غدیر نعمت به اتمام ؛دین به اکمال,

علی به امامت وخداوند به رضایت رسید در غدیر محمد (ص) به فرمان خالق بی همتا چراغی

به روشنایی خورشید  بر فراز راه طولانی مسلمانان  برای همه اعصار وقرون آویخت  .

عید غدیر ؛عید بزرگ مودت والفت ,عید اتمام نعمت مبارک باد

عید قربان تجلی اوج ایمان و عشق


عید قربان آمد و قربان رویش می روم

من گدای اویم ودایم به کویش می روم

عید قربان، عید خودسازی و تهذیب نفس است. عید قربان، روز ثبوت و اثبات عشق و تسلیم است؛

عید قربان عید رهایى از تعلقات است. رهایى از هر آنچه غیرخدایى است. عید قربان رمز فداکاری و

 از خودگذشتگی و دادن جان در راه محبوب و حد نهایی تسلیم در برابر معبود است .

عید قربان یادآور اخلاص و بندگى حضرت ابراهیم در برابر پروردگار خویش است، آن جا که فرمان حق

براى ذبح اسماعیل صادر شد، وابراهیم آن بنده فرمانبردار خداوند آماده اجراى این فرمان شد و

اسماعیل را به قربانگاه برد. عید قربان تجلی اوج ایمان و عشق است.

عید قربان، جلوه‌ گاه تعبد و تسلیم بر ابراهیمیان مبارک

مهر ماه نسیم طلوع صبح تعلیم‌ و تربیت


سلام بر مهر!ماه مهربانی ودوستی، ماه شادی و سرور،ماه درس و مدرسه

سلام بر مهر!ماه طنین دوباره ی زنگ مدرسه و نسیم خوش تعلیم‌ و تربیت،سلام برماه طلوع

دوباره صبح دانش و بازگشایی مدرسه ها، بار دیگرماه منیر مهر از راه رسید و دروازه های

آسمانی بینش و دانایی به روی صدها هزار دانش آموز آغوش باز نمودند.

 ماه مهر ماه یادآور شور و شعف و جوشش و کوشش آموزندگان دانش و پرورندگان بینش است

.ماه شادی ها و بازیگوشی ها و ماه قهر و آشتی های کودکانه ی بچه هایی است که دل آنها

مانند آب پاک و روشن است.بوی مهر، بوی مهربانی، بوی لبخند، بوی درس و مدرسه و بوی

دوستی و محبت است.مهر آغاز پاییز است گرچه پاییز را فصل خزان وفصل برگ ریزان نام نهاده اند

اما پاییز فصل شکوفایی علم ودانش است,فصل شکوه شکوفه های بهاری افراد بشر! آنزمان

که  کودکان نوشکوفه از شیب گرمای تابستان زندگی به شکوه رنگارنگ یاد گرفتن و شکوفا شدن

رسیده اند! وبرای آموزش خوشحال وخندان راهی مدرسه می شوند. پاییز فصل سخاوت آسمان

است .ابرها بر زمینهای خشک می بارند تا برای کاشت و زراعت آماده شوند

پاییز با خود شور می آورد و قاصدکها خبر بازگشایی مدارس می دهند، درختان آماده می شوند تا

با شوق، برگهای رنگارنگشان را چون کاغذهای رنگی بر سر کودکانی که مشتاقانه به مدرسه می

روند بریزند و سارها بر شاخه های انبوه درختان صف کشیده اند، تا آوازهای گرمشان را بدرقه

کنند. نسیم، نفس های معطرش را هر صبح بر گونه های سرخابی کودکانه شان می دمد تا خواب

را در سایه های کوتاه دیوار جا بگذارند و مشتاقانه تا حیاط منتظر مدرسه بدوند.

دیوارهای آجرنمای مدرسه را سراسر شور و شوق پر کرده است. کلاسها با آغوش باز در آستانه

درها ایستاده اند تا میهمانان خود را در آغوش بکشند. واژه ها بر تخته های سیاه جان می گیرند

و پروانه می شوند تا در نفس های هیجان زده کودکان پرواز کنند و فضای لرزان کلاس را گرم

نمایند. چه شور و حالی دارد این روزهای آغاز مدرسه، روزهایی سراسر دلهره، شوق و اضطراب،

روزهای مهر و مدرسه، روزهایی که عشق هر سحر، عاشقانه از پشت پنجره کلاس ها سرک

می کشد تا  با بالا آمدن آفتاب، تنشان را در نفس های معطر کودکان شست وشو دهند.

امید که در سایه الطاف بیکران خالق علم واندیشه تمامی کودکان مستعد ایران سرافراز؛

بدون داشتن هرگونه  محدویت مالی بتوانند در کلاسهای درس حاضر وقله های رفیع علم و

اندیشه را فتح ودر راه اعتلای کشور عزیزمان ایران  کوشا باشند.

زود قضاوت نکنیم (داستان)

پیشنهاد میکنم این داستان را بخوانید


پس از یک تماس تلفنی برای یک عمل جراحی اورژانسی، پزشک با عجله راهی بیمارستان شد

،او پس از اینکه جواب تلفن را داد، بلافاصله لباسهایش را عوض کرد و مستقیم وارد بخش

جراحی شد .

او پدر پسر را دید که در راهرو قدم می زد و منتظر دکتر بود. به محض دیدن دکتر، پدر داد زد: چرا

اینقدر طول کشید تا بیایی؟ مگر نمیدانی زندگی پسر من در خطر است؟ مگر تو احساس

مسئولیت نداری؟

پزشک لبخندی زد و گفت: متأسفم، من در بیمارستان نبودم و پس از دریافت تماس تلفنی،

هرچه سریعتر خودم را رساندم  و اکنون، امیدوارم شما آرام باشید تا من بتوانم کارم را انجام

دهم . پدر با عصبانیت گفت:آرام باشم؟! اگر پسر خودت همین حالا توی همین اتاق بود آیا تو

میتوانستی آرام بگیری؟ اگر پسر خودت همین حالا میمرد چکار میکردی؟



پزشک دوباره لبخندی زد و پاسخ داد: من جوابی را که در کتاب مقدس انجیل گفته شده میگویم

از خاک آمده ایم و به خاک باز می گردیم، شفادهنده یکی از اسمهای خداوند است ، پزشک

نمیتواند عمر را افزایش دهد ، برو و برای پسرت از خدا شفاعت بخواه ، ما بهترین کارمان را انجام


می دهیم به لطف و منت خدا .                                                                     

ادامه مطلب ...

تو نیستی که ببینی چگونه دور از تو


تو نیستی که ببینی چگونه دور از تو

به روی هرچه در این خانه است

غبار سربی اندوه بال گسترده است

تو نیستی که ببینی دل رمیده من

بجز تو ، یاد همه چیز را رها کرده است

غروب های غریب

در این رواق نیاز

پرنده ساکت و غمگین

ستاره بیمارست

دو چشم خسته من

در این امید عبث

دو شمع سوخته جان ، همیشه بیدارست ...

تو نیستی که ... ببینی ...

فریدون مشیری