ولادت امام حسین(ع)


پرچم های سبز و سرخ، در کوچه کوچه کهکشان، با نسیم دلنواز صلوات به حرکت در می آیند 

و کاینات، منتظر آمدن کسی است که نام مبارکش را بر تارک عرش آویخته اند؛ حسین(ع)

یا حسین علیه السلام ! جشن های حقیرانه بشر، چون کارت پستالی خاکْ خورده و فرسوده، یکی

 پس از دیگری فراموش می شوند؛ اما سهم میلاد تو با گذشتِ قرن های دیگر ـ حتّی ـ ، درخشندگی

است و تازگی. بی حضورت،  دنیا روستای متروکه ای بود خوش آمدی ای سومین ستاره درخشان

آسمان ولایت و امامت سالیانی دراز پیش از تو، زمین به خود بالیده است که می آیی و پیشاپیش،

میلادآزادگی و رادمردی رابه خویش تبریک گفته است.وناگاه مشام تاریک پنجره ها ازنورانیت تو

آکنده شدوآمدی.ازآغاز پر برکت تو روشن است که مکتب سرخ عزّت،به سرانجامی سبزمی رسد.

آن بیابانهاکه بعدها ردپایعزت وآبرومندی تو بر صفحه وجودشان نقش بست،پایان که نه،شروع

سبز را جار زدنداینک نگارستان ها بیایند به تماشایی ازرعنایی قامت مناجاتت؛به نظاره یلداترین

اذکار عشق، به مشاهده حلاوت بیرون ازوصف دلدادگی ات. زیور بزم های شبانه آسمان،فرازهای

 ادعیه تو خواهد بود و حلقه هایی ازفرشتگانِ اشکِ شوق، آیات چشمان تو را در بر دارند.

دعای عرفه ای که بعدها یادگار می گذاری، درسِ شیفتگیِ انحصاری به تنهایی معبود را تعلیم می دهد.

تصمیم رهگشایی که بعدها می گیری، معیاری خواهد بود به دست بلاتکلیفی روزگارِ سردرگم.

راه هایی را نشان می دهی که ذهن سیّال مدرن را جوابگوست.

این که آغوشِ زندگی پر است از رهنمودهای تو، تحمّل پذیر می نماید و این که تمامِ عمر ما برایِ

 سجده شکر کردن کم است، اعترافی است همگانی.هر کس با افزونیِ چراغ هایی که در مکتب

 کاشته ای، روشن می شود و هر تن به فراخورِ اندیشه اش، خوشه ای از درخت تناور شناخت

رامی چیند. دستهای قدسیان،حتّی بسانِ فواره های نیاز،به سمت آسمانِ دست نیافتنیِ معرفت توست.

... و تو بالاتری از آنچه شعرها تو را پنداشته اند و برتر از آنچه که چکامه ها آورده اند.

میلاد خط سرخ عشق، سومین پرچم دار قله رفیع امامت و دیانت مبارک.

ولادت امام علی(ع)


علی(ع) زاده کعبه، خود کعبه آرزوهای تمام حق‏ جویان و حقیقت‏ خواهان است .

علی قبله عارفان و خداپرستان است. علی مصباح جمال ازلی و گوهر تابناک

الهی است که از درون خانه خدا پا به عرصه وجود گذاشت تا همگان را به

پرستش خدای کعبه فراخواند
.

تا صورت پیوند جهان بود، على بود                         تا نقش زمین بود و زمان بود، على بود
شاهى که ولى بود و وصى بود، على بود                  سلطان سخا و کرم و جود، على بود
هم آدم و هم شیث و هم ادریس و هم الیاس                هم صالح پیغمبر و داوود، على بود
هم موسى و هم عیسى و هم خضر و هم ایوب          هم یوسف و هم یونس و هم هود، على بود
مسجود ملائک که شد آدم ز على شد                            آدم که یکى قبله و مسجود، على بود
آن عارف سجاد که خاک درش از قدر                        بر کنگره‎ى عرش بیفزود، على بود
هم اول و هم آخر و هم ظاهر و باطن                         هم عابد و هم معبد و معبود، على بود
آن لحمک لحمى بشنو تا که بدانى                                 آن یار که او نفس نبى بود، على بود
موسى و عصا و یدبیضا و نبوت                                در مصر به فرعون که بنمود، على بود
چندانکه در آفاق نظر کردم و دیدم                               از روى یقین در همه موجود، على بود
خاتم که در انگشت سلیمان نبى بود                             آن نور خدایى که بر او بود، على بود
آن شاه سرافراز که اندر شب معراج                            با احمد مختار یکى بود، على بود
آن قلعه‎گشایى که در قلعه خیبر                                   برکند به یک حمله و بگشود، على بود
آن گرد سرافراز که اندر ره اسلام                               تا کار نشد راست نیاسود، على بود
آن شیر دلاور که براى طمع نفس                             بر خوان جهان پنجه نیالود، على بود
این کفر نباشد سخن کفر نه این است                        تا هست، على باشد و تا بود، على بود

                                                جلال الدین محمد بلخى (مولوى)

عید نوروز


نخستین لالۀ صبح بهارم           پیاپی سوزم از داغی که دارم

نوروز یادگار گرانبها و جاودانه ی نیاکان و پیشینیان ایران زمین، نوروز سند پرارزش وآیینه

تمام نمای تاریخ کهن  و پرافتخار چندین هزار ساله آریاییان . ونوروز جشن شادمانی و خرسندی

ملت متمدن ایران در پهنه تاریخ است.

نوروز آغاز تحول ودگرگونی است.آغاز بهار است وبهارتغییر زیبای زیستن ودگرگون شدن.

نوروز بشارت وپاسداشت نیک اندیشیدن ونیک گفتار بودن ونیک کردار بودن است.

عید نوروز ، جلوه جمال حی لایزال برزمین  وتجدید حیات طبیعت

بر تمامی ایرانیان وایران دوستان مبارک

عاشورا تجلّی ظهور است



عاشورا عینیت حضور وتجلّی ظهور است.عاشورا مفسر ومکمل ونقطه اعلای  عروج است؛ اگر معراج احمد ازمسجد الحرام تامسجد الاقصی(سبحان الذی اسری بعبده لیلاً من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی) در شبی  مایه تحیرملائک  درگاه ربوبی می گردد ؛ عروج عاشقانه  و آگاهانه وعاقلانه امام حسین(ع) از صحرای خشک وتشنه ی کربلا، که با بذل جان واهدای تمام هستی و نیستی خویش بی هیچ شک وریبی همراه است , حیرت پیامبر خاتم را وتمامی مخلوقات را برمی انگیزد وحدیث وصال را به نیکویی می سراید و عبودیت و بندگیِ ذات حق  و حرکت و قیام در راه خدا را برای تمامی تاریخ ثبت می نماید.

 عاشورا درس رهیدن ازتمامی خویش وبه سوی معشوق شتافتن است عاشورا درس نثار و ایثار در همه ابعاد و ساحتهای وجودی به همه سالکان کوی دوست و عاشقان روی محبوب است.

عاشورا آیینه تمام نمای عشق، شیدایی است که رابطه عارفانه و پیوند عاشقانه مرید و مراد و عاشق ومعشوق را به زیبایی تمام منعکس می نماید ونشان می دهد که چون راهی سرمنزل معشوق گردی عقل در مسلخ عشق قربانی می گردد وشناخت یار مبدل به شهود  دلدار می شود تاسرمشق و الگویی از کمال طلبی و جمال پرستی برای تمامی قرون گردد

ادامه مطلب ...

غروبت را باور ندارم

باز دلم گرفته وسخت بی قرارم ؛بی قرار رویت روی ماهت با آن لبخندهای همیشگی بر لبانت؛

برادرم ! امروز مرا به جان تو قسم دادند ؛ این است که نه من بلکه دیگران هم غروب نابهنگامت را باور ندارند .

چگونه می توان غروبت را باور کرد؟ لحظه های نبودنت را ؟در حالیکه هنوز عطر شامه نواز وجودت در انجماد خاطره های دوران کوتاه عمرت پیچیده .

چگونه می توان غروبت را باور کرد؟ بدان سان که هنوزخورشید وجودت تابش انوار طلوعت را کامل نکرده بود.

چگونه می توانم رخت بلند آه را در غم فراقت

بر قامت یلدای ایام بی تو نپوشانم

و حجاب  تاب وتحمّل را

بر سینه ی داغ خورده ام پاره نکنم ؟

ادامه مطلب ...

دلم تنگ است

دلم تنگ است


دلم تنگ است

دلم دیوانه وار تنگ است

بار دیگر سوار بر رخش رویاهایم،

رهسپار جاده های مه آلود

در پیچاپیچ گذر زمان

همراه با پرستوی تنها،تنها تر از من،

بار دگر اشک حسرت،گونه هایم را می فشارد

صدای تنهای جغد جاده تاریک

در گوشم می نوازد،ساز تنهایی را

رخش رویاهایم چه تند،

سم بر زمین میکوبد

چونان که حتی،

لبهایش از تشنگی ترک بر میدارد

از کنار درختان پیر

نور فانوسکی،

مرا به سوی خویش میکشاند

آری! شاید تو باشی

افسوس تو به مهمانی خدا رفته ای.

افسوس...

تقدیم به نعمت عزیزم(میثم عزیزی)