دلم تنگ است

دلم تنگ است


دلم تنگ است

دلم دیوانه وار تنگ است

بار دیگر سوار بر رخش رویاهایم،

رهسپار جاده های مه آلود

در پیچاپیچ گذر زمان

همراه با پرستوی تنها،تنها تر از من،

بار دگر اشک حسرت،گونه هایم را می فشارد

صدای تنهای جغد جاده تاریک

در گوشم می نوازد،ساز تنهایی را

رخش رویاهایم چه تند،

سم بر زمین میکوبد

چونان که حتی،

لبهایش از تشنگی ترک بر میدارد

از کنار درختان پیر

نور فانوسکی،

مرا به سوی خویش میکشاند

آری! شاید تو باشی

افسوس تو به مهمانی خدا رفته ای.

افسوس...

تقدیم به نعمت عزیزم(میثم عزیزی)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد