باغ وصل ( غزلی زیبا از جواد صیادی )

نذرکردم اشک ِ روشن ِ باصفا را

تا بیایی وا رهانی این گدا را


من برون ازخویشم ودردام حسرت
مستِ مَی کن روی زیبایت، خدارا

عیب عاشق کردم وآگه نبودم
مه زدیدارت بدراند قبا را

تاب گیسویت به یغمابرده دل را
چین زلفانت بیاراید صبا را

چشم نرگس ازپریشانی خجل شد
تاکه دیدآن مهرِچشمِ دلربارا

طرّه ی شب رنگ پاییزی به خودداد
تاهویدا کرد چشمانت ادا را

رنگ رخسارم دلیلی بر بلایم
همچومجنون هجرلیلی کشت مارا

باغ وصلت ازخداخواهم وباید
روزوشب آمین بگویم این دعارا