بازی سرنوشت

باز هم من و شب و دلتنگی
ای چرخ گردون
چه بیرحمانه میزنی مرا
و چه وحشیانه میکشی دلم را
و چه مظلومانه میگریم من
من محکوم هر شب طناب دار تو ام
معصوم ترین محکوم تاریخ
بی هیچ گناه و بی هیچ دفاعی
محکوم میکنی مرا و معدوم میکنی مرا
و آخرین خواسته ام مجالی برای گریستن است
و امانی برای باریدن
ذره ذره آب می شود  دلم
و قطره قطره میچکد از چشمانم
و چه بی احساس مینگری اشکهایم را
و چه پیروزمندانه میخندی به خم شدنم ، به شکستنم ، به پوسیدنم
سپیده میدمد و من بار دگر از دستان بیرحمت میگریزم
ولی این پایان راه نیست
بازی سرنوشت را تو میگردانی
و من چه معصومانه میلرزم از ترس رسیدن شبی دیگر

نظرات 1 + ارسال نظر
امیر وزیری سه‌شنبه 7 اردیبهشت 1395 ساعت 07:40 ق.ظ http://dashtemoshavvash.blogsky.com

سلام
خدا رحمتش کنه و روح و روانش قرین آرامش و رحمت واسعه ی الهی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد