بهار من زمستان سرد است.بی تو همه چیز رنگ غم، رنگ درد،رنگ تنهایی است
دیدی که بهار بی تو سرد است
پاییز تر از خزان زرد است
آن شب دل من شکسته تر شد
دیگر همه چیز رنگ درد است
دیگر همه جا سکوت دلگیر
دست و دل من اسیر زنجیر
ای روح پر از ترانه من
خاموش ترین بهانه را گیر
دیگر نروم به سوی مستی
حظی نبرم ز می پرستی
ای آن که نداری خبر از من
سرچشمه ی هر غمم تو هستی
دیگر به بهار خنده ام نیست
باران صفا دهنده ام نیست
ای آن که دلم اسیر عشقت
بر بام دلت؛ پرنده ام نیست؟
شعرم همگی سرود درد است
گفتم که بهار بی تو سرد است
گفتم که بهار بی تو دیگر
پاییز تر از خزان زرد است
فریبا شش بلوکی
تو در ظاهر چه می بینی درونم اتشی بر پاست
کزین آتش هماره اندرونم در غم وغوغاست
شدم آواره شهر غریبی ،بی کسی اینجاست
همان باغ وبهاری کو ندارد اطلسی اینجاست
تن من تا ابد زخمی ظلم دستهای توست
زظلم تو همیشه در دلم زخمی کهن بر جاست
ترا بخشیدم اما در دل آرامش نمی یابم
نمیدانم چرا افکار من هردم به هر نحوی ودر هر جاست
چه کردی با دلم ای همسفر؛ کان عشق جانانه
دگر پرزد ؛برفت وهر شب عمرم شب یلداست
نه گرمایی به کاشانه نه عشقی اندر این خانه
تن من فراغ از آغوش تو،در سختی وسرماست
از این یک جانبه مهر و وفا خسته شدم خسته
برو دیگر نخواهی دید آن وقتی که دل شیداست
خداوندا برگ در هنگام زوال می افتد و میوه در هنگام کمال ,اگر قرار بر رفتن است
میوه ام گردان و بعد مرا ببر
ای پناه من !اگر راه ها بر من بسته شوند ,مرا از آنچه خشم توست رهایی ام ده .
بار الها ! زمین تنگ است و آسمان دلتنگ !بر من خرده نگیر اگر نالانم ,من هنوز رسم
عاشقی را بلد نیستم .
خدایا !کمکم کن پیمانی را که در طوفان با تو بستم ,در آرامش فراموش نکنم و در
طوفان های زندگی با خدا باشم نه نا خدا !
معبودا !مرا ببخش به خاطر همه درهایی که زدم و هیچ کدام خانه تو نبود !
خداوندا .من میدانم که زنگ تفریح دنیا انقدرزیاد نیست ودر زنگ بعدی که حساب
داریم کمکم کن.
شعر اگر از تو نگوید همه عصیان باشد
زنده در گور غزلهای فراوان باشد
نظم افلاک سراسیمه به هم خواهد ریخت
نکند زلف تو یک وقت پریشان باشد
سایه ی ابر پی توست دلش را مشکن
مگذار این همه خورشید هراسان باشد
مگر اعجاز جز این است که باران بهشت
زادگاهش برهوت عربستان باشد
چه نیازی ست به اعجاز، نگاهت کافی ست
تا مسلمان شود انسان اگر انسان باشد
فکر کن فلسفه ی خلقت عالم تنها
راز خندیدن یک کودک چوپان باشد
چه کسی جز تو چهل مرتبه تنها مانده
از تحیر دهن غار حرا وا مانده
عشق تا مرز جنون رفت در این شعر محمد
نامت از وزن برون رفت در این شعر محمد
شأن نام تو در این شعر و در این دفتر نیست
ظرف و مظروف هم اندازه ی یکدیگر نیست
از قضا رد شدی و راه قدر را بستی
رفتی آنسوتر از اندیشه و در را بستی
رفتی آنجا که به آن دست فلک هم نرسید
و به گرد قدمت بال ملک هم نرسید
عرش از شوق تو جان داده کمی آهسته
جبرئیل از نفس افتاده کمی آهسته
پشت افلاک به تعظیم شکوهت خم شد
چشم تو فاتح اقلیم نمی دانم شد
آنچه نادیده کسی دیدی و برگشتی باز
سیب از باغ خدا چیدی و برگشتی باز
شاعر این سیب حکایات فراوان دارد
چتر بردار که این رایحه باران دارد…
سید حمیدرضا برقعی
نوشته هایم بهانه ای است برای بغضهایم
می نویسم تا از اعماق وجودم بغضهای تپیده در گلویم را خالی کنم ولی افسوس که هرچه
بیشتر می نویسم بیشتر بغض می کنم.
کاش می شد با عقربه ساعت هم دست می شدم نه به جلو بلکه این بار به عقب بر می گشتم
به زمانی که تو بودی ، ودر همان وقت در بلور لحظات با توزمان را متوقف می کردم تا به
داغ فراقت گرفتار نشوم و وجود مهربانت را درکنار خویش می یافتم وچون همیشه
صدایت می کردم وتو با لبخندهای همیشگی جوابم را می دادی.
کاش جادوگری را می یافتم تا با خواندن وردی ؛ برای لحظاتی تو را درکنارم قرار میداد
تا غم نبودن وندیدنت را برایت باز گویم .بگویم که بعد از تو روزهایم همه شب وشبهایم
همه تاراست .
کاش اکسیر حیاتی را که می گویند می یافتم ودر کنار تو گل لبخندی را که همیشه
بر لبان مهربانت شکوفا می شد به نظاره می نشستم.
کاش ........
سالروز شهادت حضرت ثامن الحجج امام علی بن موسی الرضا(ع) تسلیت باد
امشب ای شمع گر از دیده رود اشک رواست
که شب ماتم جانسوز ولی نعمت ماست
امشب ای شمع چو من اشک بیفشان و بسوز
خاصه بر حال غریبی که غریب الغرباست
یا رب این آه غم انگیز ز کاشانه ی کیست
یا رب این ناله ی جانسوز غریبی زکجاست
شمع بر حال پریشان غریبی گرید
که گدازان جگرش از ستم زهر جفاست
جامه ی سوگ بپوشیم که ایام غم است
اشک ماتم بفشانیم که شب های عزاست
شاعر: دکتر قاسم رسا
” سهراب سپهری “
عاشورا درس احیای سنت نبوی، عدالت علوی و صبر سبز مجتبوی و فریاد سرخ حسینی است.
عاشورا مرکز افشای یاران شیطان،نقطه مرکزی سربازی برای جبهه حق، پایگاه تمرین شهامت و
شجاعت، مدرس تحلیل عرفانی آفرینش، محراب شهادت و مقتل رضا به قضای ربوبی
است عاشورا سفره ی بزرگ روح انسان است ، در تداوم اعصار؛ عاشورا محتوای راستین زمان
است، در ملکوت زمین عاشورا ضربان قلب خورشید است، در سینه ی خاک. عاشورا بانگ رسای
همه ی انسانهاست، در همه ی تاریخ ، از همه ی حنجره های پاک خدایى. عاشوراآیینه تمام نماى
فریاد «هیهات منا الذلة »امام حسین است که هیچ سنگى توان شکستن آن را ندارد.عاشورا پیام
آور انقلاب سرخ علوى است که تا ستم و ستم پیشه در جهان وجود دارد، هرگز از جوش و
خروش باز نمى ایستد.عاشوراخورشید فروزانى است که ابرهاى تیره و تار ستم ، هرگز توان
پنهان ساختن آن را ندارند.
عاشورا ترتیل آیات قرآن در الواح ابدیت است.عاشورا دست نوازش انسانیت ، بر سر بی پناهان
است .عاشورا قلب تپنده دادخواهان است، در محکمه ی بشریت.عاشورا نفی همه ستم ها و
پلیدیها و پستی ها و فجورها و ظلم ها و حق کشی ها ست
عاشورا، فریادهای شورگستر پیامبران را، دوباره در گوشهای سنگین فرود آورد؛ و خون قرآن را
در قلبهای مرده جاری ساخت. عاشورا؛ جان ها و روانها را از حضور بی حاصل در عرصه ی زندگی
های مذلّت بار بیرون کشید.
بیش ازدوسال است که بدنبال صدای پر مهرت میگردم وهر روز خیال تورا در
آغوش میگیرم وبه آن رنگ بودنت می زنم.آن روز بی خدا حافظی رفتی ومن هنوز
در آن روز شوم مانده ام گرچه بیش از دوسال از آن میگذرد. دلم هرروز سرود
غمگین نبودنت را می نوازد.دلم برای رویت روی ماهت تنگ گردیده است. اینک دریای
دلتنگیم دستخوش امواج طوفانی بی قراری گردیده بدانسان که این طوفان سهمگین پیاپی بدون
وقفه آن را بر صخره های سخت ساحل حزن واندوه وماتم رفتن ونیامدن وندیدنت به شدت می
کوبد.تا غرق در رویاهای بودن تو نماید وچون به خود می آیم حسرت شنیدن صدای پرمهرت ودیدن
رخسار نورانیت واستشمام عطر دل انگیز وجودت در وجود نزارم زبانه می کشد وحتی هیمه ای
خشک وسبک برای نجات خویش نمی یابم.
برادرم ! وجودت نسیم روح نواز و گرمابخش لحظه های سرد زندگیم بود که بعد از رفتنت سکوت
سنگین سیاهی شب برثانیه هایم مستولی گشته وچه فریاد وحشتناک وسیاهی دارد سکوت
در تاریکی شب ودرآغوش سرد نبودنهایت. نبودنی که برایم مبدل به بغض واشک وآه گشته وچه
سخت است بغض هایی که بی صدا درگلویم میشکنند میدانم که میدانی چقدر دلم برای شنیدن
صدای گرمت تنگ شده دیگر حتی در رویاهایم هم مرا صدا نمیزنی.دوست دارم فریاد زنم
افسوس که درد بی تو بودن مرا در خاموشی مطلق قرار داده و من چه میکشم از فراقت.
برادرم رفتنت را هرگز هرگز باور ندارم و چه زود رفتی برادرم.
اشک شوق زمانی بر چشمانم جاری شد در غدیر که خداوند در آخرین حجِ آخرین پیام آورش
به جبرئیلْ دستور داد تا آیه ی:
یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته، و الله یعصمک من الناس
ان الله لا یهدی القوم الکافرین.
ابلاغ نماید..پیامبر به کاروان دستور توقف در کنار ابگیر آرام غدیر داد .گرچه غدیر آبگیری کوچک بود
اما در گستره ی تاریخ، به اقیانوسی وسیع وعمیق مبدل گردید که امواج جوشان وخروشانش،
طنین عدالت و صداقت و حکمت ومحبت را در گوش آدمیان نواخت. درغدیر بود که پیامبر
در واپسین روزهای عمر مبارکش بعداز شنیدن أذان وگزاردن نماز بر فراز منبری از جهاز شتر قرار
گرفت تا پیام مهمّ و تازه الهی را به مردم برساند.
آن حضرت بعد از حمد و ثنای الهی و گرفتن اعتراف از مردم بر انجام امر رسالت و تبلیغ آن ,
دست علی(ع) را بالا برد سه بار فرمود:
«من کنت مولاه فعلیٌّ مولاه؛هر کس من مولا(و رهبر) او هستم، علی مولا (و رهبر) اوست.»
وبعد از این ایه ی اکما ل ناز ل شد: «الیوم یئس الّذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون
الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً؛
امروز کافران از دین شما ناامید شده اند.
بنابراین، از آنها نترسید و از من بترسید. امروز دین شما را کامل و نعمتم را برای شما تمام کردم
و راضی شدم که اسلام برای شما دین و آیین باشد.»
ملایک همه شادمان علی بر سریر امامت تکیه زد .آری در غدیر نعمت به اتمام ؛دین به اکمال,
علی به امامت وخداوند به رضایت رسید در غدیر محمد (ص) به فرمان خالق بی همتا چراغی
به روشنایی خورشید بر فراز راه طولانی مسلمانان برای همه اعصار وقرون آویخت .
عید غدیر ؛عید بزرگ مودت والفت ,عید اتمام نعمت مبارک باد