بیداد رفت لاله‌ی بر باد رفته را




بیداد رفت لاله‌ی بر باد رفته را
یا رب خزان چه بود بهار شکفته را

هر لاله‌ای که از دل این خاکدان دمید
نو کرد داغ ماتم یاران رفته را

جز در صفای اشک دلم وا نمی‌شود
باران به دامن است هوای گرفته را

وای ای مه دو هفته چه جای محاق بود
آخر محاق نیست که ماه دو هفته را

برخیز لاله بند گلوبند خود بتاب
آورده‌ام به دیده گهرهای سفته را

ای کاش ناله‌های چو من بلبلی حزین
بیدار کردی آن گل در خاک خفته را


گر سوزد استخوان جوانان شگفت نیست
تب موم سازد آهن و پولاد تفته را

یارب چه ها به سینه‌ی این خاکدان در است
کس نیست واقف این همه راز نهفته را

راه عدم نرفت کس از رهروان خاک
چون رفت خواهی این همه راه نرفته را

لب دوخت هر که را که بدو راز گفت دهر
تا باز نشنود ز کس این راز گفته را

لعلی نسفت کِلک دُرافشان «شهریار»
در رشته چون کشم دُر و لعل نسفته را


نظرات 1 + ارسال نظر
hamed شنبه 1 تیر 1392 ساعت 04:51 ب.ظ http://bestweblog.ir/?q=regnuser&moref=9940

سلام دوست من وبلاگ زیبایی داری اگه دوس داری از هر بازدیدت درآمد داشته باشی بر روی لینک زیر کلیک کن
واقعاً ارزششو داره با یه کلیک یک عمر درآمد داشته باشی
منتظرتم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد