در خیـــال تــو


 بیش ازدوسال است که بدنبال صدای پر مهرت میگردم وهر روز خیال تورا در

آغوش میگیرم وبه آن رنگ بودنت می زنم.آن روز بی خدا حافظی رفتی ومن هنوز

در آن روز شوم مانده ام گرچه بیش از دوسال از آن میگذرد. دلم هرروز سرود

غمگین نبودنت را می نوازد.دلم برای رویت روی ماهت تنگ گردیده است. اینک دریای

دلتنگیم دستخوش امواج طوفانی بی قراری گردیده بدانسان که این طوفان سهمگین پیاپی بدون

وقفه آن را بر صخره های سخت ساحل حزن واندوه وماتم رفتن ونیامدن وندیدنت به شدت می

کوبد.تا غرق در رویاهای بودن تو نماید وچون به خود می آیم حسرت شنیدن صدای پرمهرت ودیدن

رخسار نورانیت واستشمام عطر دل انگیز وجودت در وجود نزارم زبانه می کشد وحتی هیمه ای

خشک وسبک برای نجات خویش نمی یابم.

برادرم ! وجودت نسیم روح نواز و گرمابخش  لحظه های سرد زندگیم بود که بعد از رفتنت سکوت

سنگین سیاهی شب برثانیه هایم  مستولی گشته  وچه فریاد وحشتناک وسیاهی دارد سکوت

در تاریکی شب ودرآغوش سرد نبودنهایت. نبودنی که برایم مبدل به بغض واشک وآه گشته وچه

سخت است بغض هایی که بی صدا درگلویم میشکنند میدانم که میدانی  چقدر دلم برای شنیدن

صدای گرمت تنگ شده دیگر حتی در رویاهایم هم مرا صدا نمیزنی.دوست دارم فریاد زنم

 افسوس که درد بی تو بودن مرا در خاموشی مطلق قرار داده و  من چه میکشم از فراقت.

برادرم رفتنت را هرگز هرگز باور ندارم و چه زود رفتی برادرم.