بی تو


دفتر عمرم را ورق می زنم بی حضور تو  که اینک به زیور
 
حسرت آراسته شده  حالا که نیستی و برای همیشه رخت
 
سفری زود ونابهنگام را بر تن نموده ای  باید خاطرات
 
زیبایت را مرور ودر خیال حضورت را احساس کنم
 
حالا که نیستی بگذار دلم با خاطرات زلال تو آرام بگیرد 
 
حالا که نیستی بگذار چشمان بارانی ام ببارند

وقاب عکس زیبایت را شستو دهند

تا شاید حرعه ای باشند برای خاموشی

شعله های آتش درونم که

در فراق تو اینک زبانه می کشند.