سخت است خواستن و نتوانستن !
دویدن و نرسیدن !
به دیروز فکر کردن و به فردا نرسیدن !
به دنبال زندگی گشتن و مرگ را پیدا کردن !
خدایا...
سخت است بغض در گلوگره خوردن و دم نزدن !
سیل اشک جاری شدن و گریه نکردن !
غم و غصه داشتن و به ناچار خندیدن
پاییز از راه رسید فصل رنگین کمان برگ ریزان ،پاییز با ترنم مهربانی ماه مهر آمد تا نوای مهربانی را بنوازد وبوی لبخندو درس و مدرسه و شوق کودکانه را به آرمغان آورد.
پاییز با خود شور می آورد و قاصدکها خبر بازگشایی مدارس
می دهند، درختان آماده می شوند تا با شوق، برگهای رنگارنگشان را چون کاغذهای رنگی بر
سر کودکانی که مشتاقانه به مدرسه می روند بریزند و سارها بر شاخه های انبوه درختان
صف کشیده اند، تا آوازهای گرمشان را بدرقه کنند
نسیم، نفس های معطرش را هر صبح بر گونه های سرخابی کودکانه شان می دمد تا خواب را در سایه های کوتاه دیوار جا بگذارند و مشتاقانه تا حیاط منتظر مدرسه بدوند دیوارهای آجرنمای مدرسه را سراسر شور و شوق پر کرده است . کلاسها با آغوش باز در آستانه درها ایستاده اند تا میهمانان خود را در آغوش بکشند.
فصل پاییز نه تنها جلوه گر برگ ریزان است که شگفت ترین تصاویر هزار رنگ سبزینگی ها را قاب هستی می کند، طنین انداز زنگ مهر دانایی و توانایی، آرامشگر روان و صیقلگر ذهن، پیشگام زمستان با بیشماری قطرات بلورین باران و پولک های سپید که هیچ یکشان شبیه دیگری نیست پاییز؛ رنگین کمان سبزینه خوشه های درختان و گیاهان و باد تارا جگر برگ های خزان زده، باران و بوی خاک.
کاش خورشید غروب نمی کرد به این زودیها
کاش کشتی عمرت سلامت می رسید به این ساحل ها
تا من تمام حر ف های دلم را برایت می خواندم
آنقدر در خلوت تنهایی ام برایت شعر سرودم
که نگو آنقدر در شب های تارم برایت ستاره چیدم
که نگو آنقدر چشم براهت ماندم وگریستم
که رودخانه ی چشمانم خشکید آنقدر در کنار جاده ی زندگی ایستادم
تا شاید تو را در کوچه پس کوچه های تنهایی بیابم
اما اما افسوس در آن غروب نحسی که خسته وتنها
دفتر زندگیت در بی کسی های تخت بیمارستان به پایان رسید
خورشید عمر تو غروب کرد و تو ستاره ای شدی
در دل سیاه شب و خاطره ای غم انگیز
که همیشه در دل تنها و شکسته ی من باقی مانده ای
در مجنون ترین هوای بهاری
باعاشقاته ترین بارش
بر جاده جنون
چه بی احساس...
درفراقت
در خود شکسته ام
آذرگرامی(میدخت)
دالگه شعری به زبان کردی با قلم رسای استاد ارجمند خانم آذر گــرامـــــی که بمناسبت روز مادر به پاس قدر دانی از زحمات بی بدیل تمامی مادران عزیز سروده است.
دالگه
لاوه لاوه د که م دایه پیره گەم
کیوه سبورم پر له نیورەگەم
شەوان تا وە روژ پڕڵه پەژاڕه
ڕوڵد خم نێونێ تەکی شەواڕە
دەسد دەس نەماز رۆو قولەناز
ۆەسادە دەلی خوەنیدن نەماز
دۆای دیگران دۆای اه وه ڵێو
دۆاێ رولیلد ساحل جه مێو
قەسم خێون سلح داوان پاکت
جیەگەنازم سینە پڕچاکت
کیوه بیسەتێون شه ر مه نده سه برد
فڕهاد تعزیم کید;عشق ە چۆ خوەرد
دنگ وارانی,نم نم واریدەن
عشق و محبت ڵەدڵ کاڕیدەن
اڕای شادێ دڵ وه زوڕ خەنیدەن
بەذرەدەل تەنگی ڵەدل کەنیدەن
ئورە ۆەهاڕی دیدەێل ێسرینەد
شاهدەدرددڕخ پر چینەد
بهیشت ئرزانی ژیرەپای ته نه
فرشتە خودا هوا خا ی ته نه
سەرم سەرینه سەرە پەر دردد
دەلم قورۆانی هناسە ێ سڕدد
دەلد هڕ خوشود سەرد سەلامت
مە بوم وه نزرد هر نیود ملامت
خاک ژیڕەپاد سێوڕمی چەوانم
مختاج دوعام,درددڵە گیانم
ترجمه در ادامه مطلب
با چرخش چرخ طبیعت بار دیگر بهار از راه رسید . بهار فصل شکوفایی گلها، ،فصل جوانه زدن جوانه ها وفصل شادابی دلها،گلها زنده شدن زمین مزین شده از گلهای بهاری؛ افسوس که گل وجودت با بهار شکوفا نمی شود .چه زود جوانه ی جوانیت گرفتار باد خزان گردید و بهارمان را به زمستان سرد وخشن تبدیل نمود. بهار آمده ولی خبری از گل وجود تو نیست مگر بهار فصل نو شدن و زنده شدن نیست پس چرا از تو خبری نیست؟ اینهمه چشم انتظاری بس نیست ؟بـــرادرم بهارآمده همه چیز تازه و نو شده ولی افسوس که بی وجود تو داغ دل من تازه گشته بی تو هرگز سین هفت سین عید مان کامل نمیشود چرا که سبزی و طراوت زندگیمان تو بودی برادرم
سکوت را صدای مرغ شب می شکند ، گویا او هم بی خواب است امشب .