باور بی کسی

از سکوتم می نویسم تا بدانی خسته ام
بی هوایت کنج پستوهای غم یخ بسته ام
بی تو بی تابی در این برزخ به جانم خیمه زد
من هنوز این بغض را از رفتنت نشکسته ام
 
با خیالت روزها را بی صدا سر می کنم
بی تو دارم بی کسی را تازه باور می کنم
در نبودت، زیر رگباری از این تنها شدن
عاشقانه خاطراتم را چو سنگر می کنم
 
از کلامم هر کسی شیدایی ام را خوانده است
یاد چشمانت مرا از هر نگاهی رانده است
                            ساعتم از تیک تاکش، با نبودت ایستاد                              
برگ تقویمم در آن روزی که رفتی مانده است
 
کاش بودی تا بهارم غرق بی رنگی نبود
کاش در تقدیر ما دوری و دل تنگی نبود
بی تو جانم را به لب می آورد آشفتگی
سرنوشتم کاش قلبش این چنین سنگی نبود      
فاطمه طاهریان 
نظرات 1 + ارسال نظر
مهتاب شنبه 6 شهریور 1395 ساعت 12:01 ب.ظ http://nabzedaghaiegh.blogsky.com

آدم اینجا تنهاست.
و در این تنهایی سایه نارونی تا ابدیت جاری است
به سراغ من اگر می آیید
نرم و آهسته بیایید
مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من!
سهراب سپهری
سلام و عرض ادب دوست بزرگوار...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد