اشکهای شبانه من

با بغضهای در گلو مانده  به خلوت بی همتای آسمان امشب نگاه میکنم .

نمی دانم خواب چرا با چشمانم دیگر بیگانه است .

یک آسمان پر ستاره و یک ماهه نیمه .

سکوت را صدای مرغ شب می شکند ، گویا او هم بی خواب است امشب .


چیزی در من مرا به این حال می خواهد ،  کدامین گناه کبیره  را مرتکب

گشته ام که نبودن وندیدن روی ماهت شکنجه من شده و چه سخت

شکنجه ایست .

چشمانم بی طاقتند که اینگونه نم نم میخوانند از دلتنگی ام .

از غمهای نهفته در میان قفسه تنگ سینه ام

به زمان قسم برادرم که باور مرگ برای من راحت تر از مرگ ناباورانه وغریبانه

توست. چه زود بار سفر را بستی رفتی

امشب چقدر من و شب و مرغ یاحق گوی شب  اندوهگینیم

مرغ یاحق گوی شب با صدایش سرود غم را می سراید  ، شب با

خلوت وسکوت و ظلماتش و 
من با اشک هایم .

نظرات 2 + ارسال نظر
مهتاب پنج‌شنبه 6 اسفند 1394 ساعت 07:14 ب.ظ http://nabzedaghaiegh.blogsky.com

کاش
خوب نگاهش می کردم
چشم هایش را به یاد ندارم
و رنگ صدایش را
کاش خوب گوش می کردم.
من از تمام او
دست کوچکش را به خاطر می آورم
آن پرنده ی سفید را
که بی تاب رفتن بود
دستم را که باز کردم
برای همیشه پرید.
رسول یونان
سلام و وقت بخیر
سپاس از لطف حضورتون

مهتاب جمعه 28 اسفند 1394 ساعت 02:28 ب.ظ http://nabzedaghaiegh.blogsky.com

عید نزدیک است
دلمان یک تحول عظیم می خواهد
یک انقلاب روحی
یک حال خوب
ویک قلبی آرام...
الهی معجزه ای کن
که سخت محتاجیم
سلام و روزتون بخیر و نیکی..
پیشاپیش سال نو رو خدمت شما و خانواده محترمتون تبریک میگم..
از خدا براتون سالی سرشار از سلامتی و آرامش خیال میخوام ..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد